رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

دلتنگی بابا

سلام رادین جون امروز چند روزه که با مامان رفتین ارومیه و من خیلی دلم براتون تنگ شده. وقتی عکسهای تو وبلاگتو نگاه می کنم دلم میره واسه همین سعی می کنم بیشتر با کارکردن خودمو مشغول کنم.  وقتی برگردین بیشتر وقت دارم تا با هم بازی بازی بکنیم. قربونتون - بابایی فرهاد ...
14 مهر 1390

رفتن دایی امیر

سلام ،امروز  صبح دایی امیر و بابایی جون  امدند خونه ی ما و بعد از یک ساعت استراحت رفتند تا دایی جون بره دانشگاه ،من و رادین دلمون گرفت اخه امیر  رفت میانه تا بره دانشگاه وقتی بابایی جون و دایی جون سوار ماشینشون شدند رادین پشت سرشون گریه کرد و به زور می خواست خودشو بندازه بغل دایی.از این به بعد جای دایی تو خونه مامانی جون اینها خالیه و می دونم ارومیه رفتنی حوصله مون سر میره اخه دایی کوچولو طنز خونمون بود و در کنارش به هممون خوش می گذشت،انشا الله هرجا که می ره سالم باشه و خدا پشت وپناهش دایی رفت تا اقا مهندس بشه وایندشو رقم بزنه و من و رادین وبابایی  براش دعا می کنیم تا پلهای موفقیت رو یکی یکی پشت سر بگذاره و با دست ...
8 مهر 1390

پاییز ولباسهای پاییزه

سلام ،امروز لباس های تابستونی اقا کوچولو رو  جمع کردم ولباسهای پاییزشو در اوردم.زمان چه زود میگذره  انگاری همین دیروز بود که داشتیم برا نینی لباس تابستونی می خریدیم.دلم گرفت از گذر سریع زمان ولی از طرفی هم خوشحالم که پسملیم داره زود زود بزرگ میشه.دیروز بابایی کلی برا پسر نازش خرید کرد وپدر رو پسر چه ذوقی هم کرده بودن با هر خرید بابایی رادین یه لبخند تحویلش می داد و بابایی هم می گفت می دونه داریم براش خرید می کنیم حتی بعضی هاشو خودش انتخاب کرد طوری که وقتی لباسو می گرفتیم جولوش تا ببینیم بهش می یاد یا نه اگه خوشش می یومد با دست های نازش لباسو محکم می گرفت و ول نمی کرد ولی وقتی چیزی نظرشو جلب نمی کرد اصلا توجهی نشون نمی ...
7 مهر 1390

فرشته ای زیر بارون

سلام روز های پاییزی تون بخیر،دیروز تو شهر ما حسابی بارون می بارید ومن وپرنسم رفته بودیم بیرون و شهر با بوی بارون و نور چراغ ها واقعا رویایی شده  بود. من بارون رو خیلی دوست دارم و زیر باران احساس خوبی بهم دست می ده ولی این دفعه با قبل خیلی فرق داشت و احساس من ماورای قبل بود چون این بار زیر بارش رحمت الاهی رادین هم کنارم بود رادینی که یه فرشته است و خدا از بهشت اون رو برا من وبابایی هدیه فرستاده.زیر بارون هزاران بار خدا رو شکر گفتم هم به خاطر بارش باران وهم به خاطر فرشته ای که کنارم تو ماشین خوابیده بود. ...
6 مهر 1390

گل پسر شیطون من

پسر گلم هر روز بزرگ تر و شیطون تر میشه ،چند روزیه قصد جون خرس های گردون گهوارشو کرده و وقتی چشم من رو دور میبینه همچین با قدرت خرسهای بیچاررو می کشه که گهوارش تکون می خوره ،این روز ها تمام تلاششو می کنه تا از جاش بلند شه و به هر چیزی که فکر می کنه می تونه کمکش کنه تا از جاش بلند شه چنگ می زنه،و تازگی ها شده یه انگشت خوره حرفهای طوری که 5 تا انگشت هر دو دستشو با هم می خوره و وقتی مانعش میشم شروع میکنه به خوردن ملحفه یا لباسش خلاصه که شازده ی خونه ی ما هر چی دم دستش می یاد می کنه تو دهنش. رادین در حال خوردن دست امپراطور من در حال خوردن دست ولباس هستی مامانی در حال نوش جان کردن پتو فرشته ی ناز من خیلی دوست د...
6 مهر 1390

برای خاله الهام

سلام خاله جون خوفی ،روزی که شما منو دیدین اولین روزی بود که چشما ی نازمو به روی این دنیا باز کرده بودم وشما عصر اومدین دیدن من ومن از شما خیلی خوشم اومد ولی صد حیف که از اون روز دیگه ندیدمتون و هر وقت زنگ می زنین می گین که می یام ومن کلی ذوق می کنم ولی شما نمییایین  . من واسه خودم اقایی شدم واگه  هفته ی دیگه بازم نیایین خودم سوار دودود مامان میشم ومیام پیشتون البته موهاتونم  مثل می یو ها چنگ می زنم . این هم یه عکس خوشتل برا شما.خنده هام تقدیم به شما.  تقدیم به شما. ...
5 مهر 1390

رادین گل و گلاب شده

سلام،من عاشق اب بازی وحموم کردن هستم مامان جونم منو هر روز می بره حموم وکلی با هم اب بازی میکنیم،صدای اب بهم ارامش میده وهر جوری گریه کنم یا بیتابی بکنم همین که صدای اب رو بشنوم اروم میشم مامان میگه چون خودت هم مثل اب پاک وزلالی به خاطر اونه که اب رو دوست داری،حتی اگه ساعت ها زیر دوش باشم بی تابی نمی کنم ودوست دارم بازم زیر دوش تو حموم بمونم،راستی گهواره ی من یه اهنگی داره که صدای ابشاره مامان بعضی وقتها اون روشن می کنه ومن با صدای دلنشین ابشار به خواب میرم ومامان به بابا میگه رادین توهم زده وفکر می کنه تو اب، ولی  من میدونم تو اب نیستم اما به روم نمی یارم تا مامانی خوش باشه. ...
4 مهر 1390

رادین لالا کرده

پسر  نازم مثل فرشته ها لالا کرده و بابایی هم داره yetenek sizsiniz نگاه می کنه ومن هم داشتم ایمیل ها مو چک می کردم که گفتم یه سری هم به نی نی وبلاگ بزنم و به وبلاگ نی نی ها نگاه کنم،و یه عکسی هم از رادین لالا کرده برا تون بزارم.   راستی وقتی رادین خوابه خونه ساکت میشه ودلمون می گیره،وقتی می خوابه دلم براش یه ذره میشهودوس دارم زود صبح بشه و باز رادین مو ببوسم وبوش کنم وبا هم بازی کنیم و نفس من با صدای بلند بخنده. رادین عادت داره وقتی می خوابه ملافه اشو رو سرو و صورتش بکشه.   عشق مامان،امیدوارم همیشه غنچه خنده رو لبهات باشه،خواب خوبی داشته باشی نفس ماما. ...
3 مهر 1390