رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

بهترین حس دنیا

الان که دارم می نویسم رادین بغلم نشسته و داره با دقت به کار هایی که می کنم نگاه میکنه،پسر با هوش من بعد از کلی دقت از من یاد می گیره ودستای ناز و توپولیشو دراز میکنه به سمت صفحه کلید ولی من مانعش میشم و برای این که دل من و به دست بیاره بر می گرده وبا چشمهای تیله ای نازش نگاهم میکنه ومی خنده وروجک خودش هم فهمیده که با نگاهش وخنده هاش دیوونم میکنه ومن برای این حس زیبا که  عطر تن رادین ونگاه دلفریب وخنده ی شیرینش تو دلم به وجود میاره و من رو تا بهشت برین میبره حاظرم جون بدم چه برسه به اجازه ی بازی ودست کاری کردن صفحه کلید. و این هم نمونه ای از کار رادین که خودش زحمت نوشتنشو کشیده هثثثثثثثثثثثثثثص6438نمثبخهمنتبک/ی/.ییطظظظظظ...
3 مهر 1390

لغت نامه ی رادین

  عشق من 2هفته ای که داره حرف می زنه و صدا های دلنشینی از خودش در میاره که من تازه معنی بعضی از  کلمه ها شو فهمیدم. واقعا این نینی ها زبانپیچیده وبا نمکی دارن. مثلا اینگین یعنی نگین که من باشم.یا یا ،گاگا،ایو یو ،وو وو وو یعنی جا مو کثیف کردم،اوو  وو یعنی اب بازی ،این لالا لا یعنی می خوام بخوابم مزاحم نشید. .اه هه ها یعنی بغلم کن .اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ایق یعنی شیر می خوام ...
2 مهر 1390

اسمهای رادین

سلام ،از اوجایی که رادین من عزیز دل هم ست ونور چشم هر دو خانواده ه است هر کی براش یه اسم گذاشته. بابایی جون بهش می گه مرد کوچک ومیچییه خونمون البته تا قبل از به دنیا امدن رادین دایی امیر میچی بود ولی حالا رادین جاشو گرفته. مامانی جون بهش میگه،چشم وچراغ خونم. دایی هادی اسمشو گذاشت فسقلی ناز نازی. دایی امیر صداش می کنه تیپول بالام. بابا احد بهش میگه اوغول بالا. مامان مین هم میگه پرنده کوچولو. عمه جون هم میگه رادین روح منه. و فامیل های بابایی هم بهش میگن رستم دستان چون مثل رستم شمشیر به دست امده تا نسل اصلانی ها رو نجات بده  چون بابایی که داداش نداره وهمه ی پسر عمو ها هم نی نی دختر دارن و رادین من تنها پسر از نسل ...
2 مهر 1390

فرشته ی زمینی من

سلام، دیروز ساعت 9.30  مورخ 30/6/90 من و بابایی جون فرشته ی اسمونی رو بردیم تا بهش واکسن بزنن پسر گلم خیلی اقایی کرد واصلا دادوبیداد راه ننداخت ولی دیشب اصلا حال خوشی نداشت واشک همه رو در اورده بود.با هر بی تابی وگریه ای که رادین میکن من هم گریه میکنم صبح از بس گریه کرده بودم چشام بادکنک قرمز شده بود  زنگ زدم به شوشو واون م زود خودشو رسوند خونه تا من ورادین و اروم کنه.دلم گرفته و مدام گریه ام می گیره از طرفی چون مامانی جون وبابایی جون ودای دای ها برگشتن خونه ی خودشن وجای خالیشون بد جوری داره اذیتم میکن واز طرفی هم حال رادین کلافم کرده و چون کاری از دستم بر نمی یاد تا برای  بی تابیش انجام بدم دارم قاط می زنم رادین گلم از دیروز...
31 شهريور 1390

رادین واکسن نزده

این پسر خومزه من قرار بود دیروز واکسن 4 ماهگیشو بزنه ولی چون فردا قراره این پسملی بره عروسی ونمی خواد تو عروسی بی حال باشه ومی خواد حسابی نانای  کنه پس واکسن نزده وقرار دو روز دیگه بره و جیز بشه. هههه هههه هه ...... خوب از زیر واکسن زدن وجیز شدن راحت شدم.   ...
28 شهريور 1390