love eternal
برای تو می نویسم ،برای تو که بهترینی وبهترین خواهی ماند.می نویسم از تب و تاب دلم تا بدانی عاشقانه دوستت دارم و خواهم داشت،برای تو که نقطه ی اوج و ارامش منی،برای تو که دریای ارام چشمانت طوفانی عظیم در دلم بر پا میکند. برای تو خواهم سرود،سرود عشق وتمنا را تا بدانی چشمان مشتاق وقلب عاشقم عطر تنت و عشق پاکت را تمنا می کنند و دلم کنار تو به ارامش می رسد.برای تو خواهم خواند،خواندنی ترین ترانه ی زندگی را،تا بدانی زندگی با وجود تو زیباست. &n...
نویسنده :
مامانی نگین وبابایی فرهاد
16:38
امشب بدون بابایی
امشب بابایی خونه نیست وبرای نمایشگاه مهندسی تئسیسات رفته تهران من ومامانی امشب اولین شبی یه که تنها هستیم ومن مرد خونه هستم.باید مواظب مامانی باشم تا نترسه.مامانی جونم بسه دیگه سر کامپیوتر نشین وفیلم های ترسناک هم نبین بیا باهم لالا کنیم. لالالالا گل لاله ببین مامانی خوشحاله میخونه سوره ی قرآن میخونه هی دعا مامان لالالالا گل پیچک بخواب ای کودک کوچک همه می گن میاد آقا امام مهربون ما لالالالا لالایی میشه دنیای ما عالی پر لبخند و خوشحالی گل ریحون و نعنایی لالالالا گل شبنم به یاد مکه و زمزم لالالالا گل آلو به یاد ضامن آهو همیشه باشی با وضو مادر گنجشک لالا، سنجاب لالا آم...
نویسنده :
مامانی نگین وبابایی فرهاد
0:46
رادین خوشحال می شود
سلام ،بلاخره طلسم شکست واین خاله الهامی اومد البته همراه خاله نسیم وچه ذوقی هم کردن از دیدن رادین .همچین جیغ وداد می کردن و سر این که کدوم رادین رو بغل کنه باهم دعوا می کردند که هرکی ندونه فکر می کنه تا حالا نی نی ندیدند.رادین اقا خیلی خوشحال بود چون هم کلی با خاله ها بازی کرد وهم خاله ها برای رادین چیزهای خوشتل و مشتل اوردن .دست گل هر دوشون درد نکنه. ...
نویسنده :
مامانی نگین وبابایی فرهاد
23:47
بارون
خوشگل من الان که دارم می نویسم داره بارون می باره ومن تازه از زیر بارون اومدم.گل پسرم زیر بارون خدارو شکر کردم که فرشته ی نازی مثل تورو به من داده و از خدای مهربون خواستم کمکمون کنه تا اون جوری که لایق یک فرشته هست بزرگ و تربیتت کنیم به خدای شما فرشته ها و خدای اسمون زمین گفتم حالا که من رو لایق مادر شدن دونستین و یکی از فرشته های نازتون رو تو بغل ما گذاشتین پس کمک کنید تا فرشته ی شما را انطوری که سزاوار وشایسته است پرورش دهیم .پسر من از خدا می خوام که همیشه مثل اب وبارون زلال وپاک باشی وانچنان که خداوند با بارش باران تمام گردو غبار را از درختان وگلها پاک می کنه همه ی بدیها رو هم از شما دور کنه. ...
نویسنده :
مامانی نگین وبابایی فرهاد
23:45
کوچولوی ناز من
سلام کوچکولوی مامانی،عزیزم با پوشیدن این سرهمی شبیه یکی از شخصیت های کارتونی شدی خوشگل من با این لباس خیلی با نمک شدی طوری که من وبابا از بس بوست کردیم که کلافه شدی.البته شما با همه ی لباسات وتحت هر شرایطی ناز ودوست داشتنی هستی ،عاشقتیم هاپو کوچولو. ...
نویسنده :
مامانی نگین وبابایی فرهاد
18:24
پسملیه شکموی من
سلام،اقا کوچولوی من دو سه روزه که بجز شیر چیزهای دیگه هم می خوره .چند روز پیش یه قاشق چای خوری اب سیب خورد و خیلی هم خوشش اومد؛دیروز هم یه کوچولو حریره بادام خورد و وقتی دید دیگه بهش نمی دم گریه می کرد که بازم می خوام.پرنس مامانی حسابی شکمو شده ودوست داره همه چیرو بخوره امروز که بابایی داشت شربت می خورد هی از خودشت صدا در می یاورد که من هم می خوام اخر سر هم بابایی رفت تا جای دیگه شربتشو بخوره تا با ندیدنش شکمو کوچولو اروم بشه. ...
نویسنده :
مامانی نگین وبابایی فرهاد
17:02
رادین و مامانی جون
دیروز مامانی جون وبابایی جون از ارومیه امدند تا رادینشون رو ببینن اقا رادین هم با دیدن اونها کلی ذوق کرد وخودش انداخت بغل مامانی جون و برای این که دل بابایی رو هم نشکنه هی برمی گشت ویه خنده ی شیرین تحویل بابایی جون می داد و حسابی دل از بابایی برده بود.رادین تو بغل مامانی جون خیلی احساس راحتی می کنه و مدام صورتشو می چسبونه به صورت مامانی ومن رو هم اصلا تحویل نمی گیره حتی وقتی شیر می خوره دوست داره مامانی جون کنارش باشه و با انگشتای ناز وکوچولوش دست مامانی جون رو می گیره. مامانی وبابایی جون باز هم مارو شرمنده کردن وکلی برای رادین لباس و چیزهای دیگه اوردند.دایی ها هم برای روز کودک برا جیگر طلاشون کفش خریدن که با پوشیدن کفش ها وشلوار جین ...
نویسنده :
مامانی نگین وبابایی فرهاد
16:28
رادین ددددددددددددری
پسر کوچولوی ناز من این روزا حسابی شیطون شده وهر کسی که لباس می پوشه تا بره بیرون اقا رادین پشت سرش گریه می کنه که من و با خودت ببر.پسرم حسابی ددری شده و وقتی بیرون هستیم با دقت به همه جا نگاه می کنه وصداشم در نمی یاد ولی همین که جلو در خونه می رسیم نق می زنهواعتراض می کنه که چرا برگشتیم.خلاصه که اقا عاشق گشت وگذاره. پسملی همین که کالسکشو می بینه بر می گرد سمت کالسکه و خم میشه یعنی منو بذارین تو کالسکم و ببرینم بیرون. ...
نویسنده :
مامانی نگین وبابایی فرهاد
13:04