رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

نقش پدر و مادر در تربیت و آموزش فرزندان

پدر و مادر مسئله پدری و عهده داری سرپرستی فرزندان ، مسئولیتی خطیر و موفقیت در آن مستلزم آگاهی ، فداکاری و اخلاق و اعتقاد است . به فرموده پیامبر پدر مسئول است. او مسئول است اعتماد را در درون خانواده بیاورد، مراقب فرزندان باشد و زمینه را برای استقلال و آزادی فراهم آورد و مخاطرات را از آنها دور سازد. از همان دوران جنینی پدر باید زمینه ساز تربیت فرزند باشد تا روزی که او به دنیا آمد دچار گرفتاری و سردرگمی نباشد. وظیفه و نقش پدر پدر مسئول دادن آگاهیهای لازم و پرورش فرهنگی فرزندان است. از نظر کودک اوست که همه چیز را می‌داند، به همه سؤالات پاسخ می‌گوید. از هر واقعه‌ای ، در هر جا که اتفاق افتد خبر دارد، آینده و گذشته را اوست که ...
21 اسفند 1391

بالهای خوشبختی

سلام دلم گرفته ، البته نه از دست رادین یا بابایی که خداییش هر دو تاشون گلند، دلیل ناراحتیم یه چیز دیگه هستش، همین یه ساعت پیش که رادین رو خوابوندم چون خسته بودم رو مبل نشستم و تلوزیون رو روشن کردم که با جستجو در کانالها دیدم یکی از شبکه های استانی داره فیلم پخش میکنه و من چون از هنرپیشه نقش اول زنش خوشم میاد تصمیم گرفتم به فیلم نگاه کنم که موضوع فیلم باعث ناراحتیم شد اخه فیلم در مورد یه زوج جوون بود که با داشتن یه فرشته پاک و معصوم می خواستند از همجدا بشند و این بین خودخواهیشون مانع از دیدن بچه پاک و بی گناه و اینده ای که در انتظارش هست میشد ، وای که دلم ریش ریش شد وقتی پسر بچه به هم بازیش که پیرمرد همسایه بود گفت من که پسر خوبیم پس شما هم...
21 اسفند 1391

مدلهای دیدنی تخم مرغ رنگی سفره هفت سین

و حالا آموزش چند تا تخم مرغ ساده که بتونید تو خونه کنار بچه ها درست کنید................. قبل از هر كاری تخم مرغ را بشویید و خشك كنید و اگر دوست داشتین می توانید مواد داخل تخم مرغ را هم در بیارین فقط اگر این كار را انجام دادین باید حین كار خیلی مراقب باشید كه تخم مرغ ترك نخوره و خرد نشه. تکناز : ابتدا یك دستمال سفره كاغذی زیبایی كه در بازار وجود دارد را برمیدارین قسمتی از طرح را كه مد نظرتون هست با قیچی كوچك جدا كنید و لایه زیری را ازش جدا كنید و دور بریزید. با استفاده از قلم موی كوچكی سفیده تخم مرغ را در جایی كه می خواهید طرح را بچسبانید بمالید بعد طرح را به آرامی بچسبانید و پس از انجام كار آن را در جایی قرار بدین تا بخشك...
16 اسفند 1391

زشتی که با زیباترین دختر دنیا ازدواج کرد

  موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.  زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا ص...
16 اسفند 1391

بوی بهار داره میاد

  سلام ،وای که چه قد دلم برای نی نی وبلاگ تنگ شده بود،چه قد دلم هوای نوشتن کرد بود و دلم لک زده بود برای تک تک دوستانمون. تو این مدتی که نبودیم و همچنین تو چند ماه اخیر که نمی تونستم زود زود بیام و اپ کنم کلی حرف برا گفتن و نوشتن دارم که سر فرصت میام  براتون می نویسم اخه رادینم حسابی بزرگ شده و برا خودش اقایی شده و هر لحظه با کارای جدیدی که می کنه قند تو دل هر کسی رو که شاهدش کارهاش اب میکنه و با شیرین زبونیاش همه رو عاشق خودش میکنه. تو این مدت غیبتمون دو بار رفتیم ارومیه و برگشتیم و سری اول که اومدیم خونمو کارهای مربط به عید و خونه تکونیمون ر انجام دادیم و بار دوم به خاطر عروسی دستم رفتیم که خیلی بهمن خوش گذشت ، روزی...
15 اسفند 1391

برای یه دوست

سلام مائده گچبرزاده عزیزم ،خانوم خوشگله من از این که بهم میگه خاله خیلی هم خوشحالم  و باعث افتخار من و رادین هستش که لایقمن دونستی تا بهمون بگی خال و پسر خاله عزیزم ادرس دقیق وبلاگت رو برام بزار تا بتونم بیام به دیدنت.
5 بهمن 1391

جوجه طلای شیطون

سلام خاله های مربون ظهر پنچشنبتون بخیر ما برگشتیم ، البته زیاد تو ارومیه نمندیم و فردای تعطیلات برگشتیم خونمون ولی یه روز بعد اومدنمون از تهران مهمون داشتیم و چند روزی سر گرم اونها بودیم و این بین من هم بیکار ننشستم و حسابی شیطنی کردم ،این روز ها همه ی وقت مامان رو می گیرم طوری که فقط می تونه به کارهای خونه برسه و دیگه نمی تونه بیاد پای نت اخه چند روزیه که خودم  با  اجازه خودم ساعتهای خوابم رو تغیر دادم و ظهر ا بیشتر از نیم ساعت نمی خوابم و شب ها هم بیداری رو به ساعت 1.30 تا 2 نصف شب رسوندم  و صبح ها هم از کله سحر بیدارم اخه دیگه مرد شدم و احساس مسئولیت می کنم و تا بابا پاش رو از خونه می زاره بیرن من هم بیدار میشم طوری که...
5 بهمن 1391

چند روزی نیستیم

سلام تو این روزهای سرد زمستونی دلهاتون گرم گرم باد. ما چند روز نخواهیم بود چون داریم میریم پیش بابایی جون،مامانی جون و داییها ولی تا برگشتیم مامانی بازم براتون عکس میزاره فعلا تا چند روز بای این عکس هام جدید جدیدن و مامان تو این یه هفته ازم گرفته تعدادشون خیلی زیاده و مامان بعد برگشتنمون براتون میزاره . این هارو تقدیم می کنم به همهی دوستها و خاله های خوبمون.من و مامان همتون رو دوست داریم مواظب خودتون باشید ...
21 دی 1391

شیطونی سه شنبه شب رادین

سشنبه شبها ما مهمون خونه ی بابا احد اینها هستیم و  پریشب که از اونجا برگشتیم خونمون  وروجکمون یه شیطونی با مزه و البته خطر ناک کرد.   همین که دره ورودی رو باز کردیم  چون خونمون خیلی سرد بود به علت خراب شدن دکمه ی پکیج بابا زودی رفت بالکن تا بره تو اتاق پکیج و دکمه ی پکیج رو درست کنه تا رادیاتهامون گرم بشه و من هم داشتم جلو درمون رو مرتب میکردم و کفش هامون رو تو جا کفشی می ذاشتم که یه دفعه دیدم در ورودی بسته شد و تا خودم رورسوندم پشتدرشنیدمکهیه وروجک شیطون داره  تو خونه و پشت در می خنده هرچی زنگ زدم و در زدم  بابایی صدای در رو نشنید اخه تو بالکن بود و من با این اوضاع فهمیدم که کم کم باید ...
21 دی 1391