رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

جوجه طلای شیطون

1391/11/5 16:14
2,621 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خاله های مربون ظهر پنچشنبتون بخیر ما برگشتیم ، البته زیاد تو ارومیه نمندیم و فردای تعطیلات برگشتیم خونمون ولی یه روز بعد اومدنمون از تهران مهمون داشتیم و چند روزی سر گرم اونها بودیم و این بین من هم بیکار ننشستم و حسابی شیطنی کردم ،این روز ها همه ی وقت مامان رو می گیرم طوری که فقط می تونه به کارهای خونه برسه و دیگه نمی تونه بیاد پای نت اخه چند روزیه که خودم  با  اجازه خودم ساعتهای خوابم رو تغیر دادم و ظهر ا بیشتر از نیم ساعت نمی خوابم و شب ها هم بیداری رو به ساعت 1.30 تا 2 نصف شب رسوندم  و صبح ها هم از کله سحر بیدارم اخه دیگه مرد شدم و احساس مسئولیت می کنم و تا بابا پاش رو از خونه می زاره بیرن من هم بیدار میشم طوری که مامان اسمم رو گذاشته اقای صبح خیز ،الان که مامان داره مینویسه من خوابم و خوابیدنم از نیم ساعت گذشته و مامان خیلی خوشحال و داره تند تند تایپ میکنه،

جونم بهتون بگه که شیطونی رو تا حد المپیک رسوندم ولی چون چاشنی شیرین زبونی رو هم قاطیش میکنم مامان و بابا همچین بفهمی نفهمی خوششون میاد .

بلبل زبون شدم حسابی و مث یه طوطی باهوش همه چیزرو سریع یاد می گیرم و تکرار می کنم.

این روزها از بس لباس کثیف می کنم که ماشین لباسشویی و مامان کمی خسته شدند،اخه بعضی از لباس هام رو مامان با دست می شوره و نمیندازه تو ماین لباسشویی و در مورد مینی واش هم فکر میکنه که لباس هام رو تمیز نمیشوره و بعضی لک ها می مونند پس مجبوره با دست بشوره که خسته میشه،اخه خاله ها حتما می دونید که پیش بند برا ما نی نی ها درست نشده پس من هم سعی میکنم ازش کمتر استفاده بکنم و در این صورت مجبورا لباس ها کثیف میشه البته وقتی مهمونی میریم  مامان به زور پیشبند بهم می بنده و من هم برای این که غرور مامان جریحه دار نش کمتر مقاومت می کنم ولی به قول مامان چه فایده چون دستهام رو از زیر پیشبند می مالم به لباسم.

مامان بازم اگه من بهش اجازه بدم میاد و در مورد شیرین زبونیام و شیطنتهام براتون می نویسه، فعلا بای

 خاله ها اینجا بستنی زمستانی خوردم و خودم هم شدم شبیه بستنی

این عکس رو مامان مهر ماه که خونه ی مامانی جون بودیم ازم گرفته و من در حال جارو سواری هستم اخه جارو برقی یکی از وسیله هایی هستش که من خیلی دوسش دارم و البته نا گفته نمونه که تو عمر جار کشیدن خیلی به مامان کمک می کنم و هر وقت مامان جارو میکشه من هم سری های جارو رو بهش می رسونم و اگه جارو جایی گیرکرد هلش میدم و جارو رو نجات می دم و اگه جارو به برق باشه خودم روشنش می کنم و با وسواس همه جارو جارو میکشم تا مامان بتنه به کارهای دیگش برسه

این اقا کوچولوی خوشگل ایلیا جیگر طلای مامان هستش که این عکس رو مامان روز مهمنی که مامانی جون برا عمه مینا داده بود گرفته البته من این جا خوابم می یومد و به همین علت چندان خنده رو نیستم

ایلیا جون 7 ماه از من بزرگتره و من مطمئنمکه بزرگ که شدیم داداشیهای خوبی برای هم خواهیم بود

ایجا هم تبلک ایلیا جونه که یک اذر بود همون روزی که عمه مینا رفت و ما بعد بدرقه عمه همراه دایی جون و مامانی جون رفتیم ارومیه تا تو جشن تبلک دوسالگی ایلیا شرکت کنیم

ایلیا به همراه کادو تبلکش که از طرف بابایی جون و مامانی جون مامانش بود.

اون اقا کوچولوی خوشگل هم که اون پشته اقا حنان پسر عمه ی ایلیاست که 10 ماه از من بزرگتره

کیک تبلک پرنس ایلیا

عکس یه وروجک زور گو که تو خونهی بابایی جن ایلیا روز عاشورا گرفته شده و این پسمل زور گو ایلیا رو از سه چرخه اش کشیده پایین و خودش نشسته روش

و پرنس رادین در حال لبخند زدن از سر موفقیت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

خاله نرگس
5 بهمن 91 18:27
ای جوووووووونم. مردی شدی دیگه خاله ای. پس آقای سحرخیز هستی. چه پرنس خوش تیپی . به به بسی لذت بردیم ازعکسای تولد ایلیا جون. همیشه به گردش و خنده
عمه جونی
6 بهمن 91 14:35
ای جان قربون اون خند های شیرینت گل پسری
متین مامی ایلیا
6 بهمن 91 17:20
عااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم نفس کوچولوی خوشمزه یه عالمه بووووووووووووووووووووووووس واسه نگین جونم و رادین گلی
رضوان مامان رادین
7 بهمن 91 0:55
ماشا... روز به روز نازتر و آقاتر میشه.مامانی خواهشا زودتر آپ کن.دل ما تنگ میشه واسه فرشته کوچولو
الی مامان آراد
7 بهمن 91 1:46
رسیدن بخیر عزیزم آخرش میام و میخورمت که تو اینقدر ملوسی
مامان کیارش
7 بهمن 91 12:36
ناز بود این گل پسر شیرین زبون هم شد...دیگه ازین به بعد حسابی خوردنی میشه ...
شيوا
7 بهمن 91 14:14
سلام هزار ماشالله بر پسر شيطون و ناز اقاي رادين خان ماشالله بزرگ شدي عزيزم چند وقت بود موفق نمي شدم وبلاگتونو باز كنم الانم از وبلاگ شهداد تونستم وبلاگت رو باز كنم دلم براتون تنگيده بود بوس بوس
الهام
7 بهمن 91 14:49
سلام نگین جون خیلی خوشحالم که برگشتید تا ما بتونیم بازهم عکسای این آقا پسر خوشگل جیگر رو ببینیم هزار ماشالا به این تیپ و قیافه . رادین نازم رو از طرف من ببوس. راستی نگین جون شوهرم اومده میگه انقد عکسای رادین رو نیگا میکنی توقعت از بچه میره بالاها
الهام
8 بهمن 91 9:22
وای جیگرتو برم خاله . تو چقد نازی . دلم می خواد بخورمت رادین خوشگلم
رضوان مامان رادین
10 بهمن 91 22:23
ماشاا.. به این پسر شیرین... ای جان با اون بستنی زمستونی خوردنت
مامانی درسا
11 بهمن 91 2:59
عزیزمی چوچه جیک جیکو طلایی آخه چرا شما اینقده ناقلایی عزیزم ........ میبوسمت و برات بهترینها رو همیشه آرزو میکنم قند عسل
آزي
12 بهمن 91 17:21
سلامم نگين جون ماشا الله هزار ماشا الله چقدر رادينت ناز و بزرگ شده. براي خودش مردي شده. وبتو كه باز كردم نمي دوني پسرم واسه عكس رادينت چكار كرد انگار دوستشو شناخت شروع به سروصدا و ذوق كردن كرده. كلي خندوندم. رادين نازتو از طرف خاله آزي ببوس
مامان رادین
12 بهمن 91 17:37
سلام. حوشحالم میبینم رادین کوچولو ماشاله بزرگ و خوشکل شده واقعا شگفت رده شده ایشاله خدا حفظش کنه. عزیزم ممنون که در نبود ما بیادمون بودید مخصوصا برای تولد رادینم . این فرشتهکوچولو رو هم جای منببوسش و مراقبش باش. بوسسسسسس
زهره
18 بهمن 91 11:15
وای چه پسرنازی داری یه اسپندبراش دودکن عزیزم .لینک شدی دوست داشتی لینکم کن؟؟؟؟؟؟؟
یاسمین مامان سورنا
19 بهمن 91 19:38
سلام عزیزم واااااااااای این گل پسر زیبای من چه بزرگ شده ماشالا شیطون بلای نازم کلللللللللی برام ببوسش
مامان پرهام
28 بهمن 91 13:40
پسر خوشگلت رو از طرف ما ببوس .به قول پرها م خيلي خومزه شده
لیلا مامان آرمین
6 اسفند 91 19:30
پسر شیطون خاله خسته نباشی از این همه فعالیت و شیطونی هزار ماشاءلللللللللله زنده باشی عزیزم.
پرهام
7 اسفند 91 0:33
خدا برات حفظش کنه چه پسمل خوشملی داری
عمه جونی
10 اسفند 91 17:57
سلام نگین جون پس شما کجایین؟ دلمون براتون تنگ شده
مانی محیا
12 اسفند 91 10:59
خوشگل خاله زور بگو شیطونی کن. الان وقت وقت شماست. دوست دارم..
سمانه مامان پارسا جون
20 اسفند 91 0:28
چقدر جیگر شدی عسلم خیلی دوستت دارم