رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

همه ی وقت مامانی رو گرفتم

1391/5/14 11:33
1,197 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ،ما باز هم دیروز مهمون داشتیم اخه دیروز دایی جونام اومده بودند خونه ی ما و خیلی بهمون خوش گذشت و امروز که رفتند من خیلی ناراحت شدم خودم رو چسبونده بودم به دایی هادی و از پاهاش گرفته بودم که نره و اخر سر هم مامانی به زور جلو در من رو از دایی جدا کرد و الان هم بعد از کلی گریه پشت سر دایی ها و بهونه گیری لالا کردم ،اگه خونه ی مامانی جون اینها نزدیک بود من حتما با دایی می رفتم اونجا اخه من مامانی جون و بابایی جونم رو خیلی دوست دارم و دلم زود زود براشون تنگ میشه دیشب که داشتم عکس های مامانی جون رو نگاه می کردم تا می خواستند عکس هارو بردارند گریه می کردم اخر سر هم عکس مامانی جون رو بوسیدم.

مامانیم خیلی دلش می خواد که زود زود بیاد و اپ کنه و پیش شما ها هم بیاد ولی من این روز ها حسابی شیطون شدم و دارم اتیش می سوزونم حتی فرصت سر خاروندن به مامان نمی دم چه برسه به این که اجازه بدم بشین پای کامپیوتر.گاهی از بس شیطونی می کنم که اشک مامان در میاد .مامانی از وقتی که صبح ساعت 6 بیدار میشه تا نصفه های شب فقط بریز و بپاش های من رو جمع میکنه و نصف شب همچین خسته میشه که بی هوش میشه مامانی شبها از بس خسته میشه که یادش میره شلوار جینش رو در بیاره و لباس خواب بپوشه و چند روزه که از خواب که بیدار میشه می بینه با شلوار جین لالا کرده اون هم مامانمی یه  من که اگه لباس راحتی نمی پوشید نمی تونست بخوابه،خلاصه که خیلی شیطونم و نفس مامانی رو می گیرم و یه لحظه نمی زارم راحت بشینه .

مامانی سر یه فرصت البته اگه من بهش بدم میاد و عکس های شیطنهام رو براتون می زاره.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

همسرم، همه ي هستي ام
14 مرداد 91 15:16



ما هم می بوسیمتون
سپیده
14 مرداد 91 15:47
سلام. با تشکر از دادن رای.


مرسی سپیده جون خواهش می کنم راستی حتما ادرس عکس های تولد و دندونی رو براتون می زارم
لیلا مامان آرمین
14 مرداد 91 15:53
خاله جون ممنون که به آرمین رای داید. انشاءاله جبران کنیم.


قربونت بشم کمترین کاری بود که می تونستیم انجام بدیم
سپیده
14 مرداد 91 16:05
مرسی خانومی.


خواهش می کنم
نایسل جون
14 مرداد 91 19:20
آخی معلوم نیست چقدر دایی شو دوست دار منم خواهر زادم وقتی پشتسرم گریه میکنه جیگرمممم کباب میشه


از بس که گلی همه عاشقتند چه برسه به نی نی ها
نایسل جون
14 مرداد 91 19:21
فدات شم الهی سرت خلوت بشه


سلام مرسی عزیزم ایشاالله به زودی سر شما هم شلوغ بشه با یه نی نی
مامان رامیلا کوچولو
14 مرداد 91 20:11
سلام
آی جانم قربون این آقا کوچولوی خوش تیپ ماشاا... بزرگ شده عزیز دل خاله با شیرین کاریهاش .


سلام گلم ممنون خدا نکنه از روی ماه رامیلا جون ببوس
مامان فافا
15 مرداد 91 10:24
خسته نباشی مامانی،خدا قوت
وبلاگ قشنگی دارید.اگه با تبادل لینک موافق بودید
خبرم کنید که لینکتون کنم


سلام عزیزم خیلی دوست دارم که بیشتر باهاتون اشنا بشم ولی حیف که ادرس وبتون رو برام نذاشتید
عسل و غزل
15 مرداد 91 14:17
نگین مهربونم
اعتقاد من اینه که نگاه های ناز این کوچولوهای شیطون بلا خستگی رو از تن آدم در میاره نه؟ایشالا گل پسرت همیشه سالم و سلامت باشه.یه ماچ آبدار واسه رادین نازنینم


سلام قربونت بشم بله با یه نگاه و لبخندشون خستگی که سهله روح از تن ادم جدا میشه و دلش می خواد فداشون بشه از روی فرشته هات ببوس
الهه مامان روشا جون
15 مرداد 91 15:23
سلام به آقا رادین عزیز و مامان گلش.
نگین جون اینا توصیفی از روزگار الان من بودم فکر کنم دو ماه دیگه که روشا همسن رادین گلی بشه مامان اصلا نخوابه


سلام عزیزم تا راه نیافتاده از زندگیت لذت ببر که اگه راه بیافته دمار از روزگارت در میاره البته طعمش خیلی شیرینه
سارا
15 مرداد 91 16:31
دوست خوبم سلام.ماشالا خیلی پسر نازی داری.براش اسفند دود کن.خدا برات نگهش داره.راستی به وب پسر من که تا اخر ماه به دنیا میاد سر بزن خوشحال میشم


سلام خدا فرشته ی تو راهیت رو حفظ کنه و سالم به مقصد برسونه به روی چشم
مامان سید کوچولو
16 مرداد 91 0:33
کاملا درکت میکنم و با این اشک ها هم اشنام.... من هم قبلا حتما رو تخت و 2 تا بالش و خلاصه تشکیلاتی میخوابیدم...الان بدون بالش بیافتم رو قالی خر و پف ام رفته هوا


بله و این هم راز بودن بهشت زیر پاهای مادر هاست
متین مامی ایلیا
16 مرداد 91 1:18
قربونت برم شیطون بلا


خدا نکنه عزیییییییزم
نسترن(یک عاشقانه آرام)
16 مرداد 91 13:53



بوووووووووووسسس
مهدی کوچولو
17 مرداد 91 5:20
من تازه میفهمم که معنی شیطنت چیه حالا میفهمم که اون روزا مهدی خان زیادی هم شیطون نبوده.امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشن و شیطونی کنن عیب نداره ما هم جمع و جور میکنیم.هزارتا بوسسسسسس


بله عزیزم جمع و جور میکنیم و باز هم محیط رو برای ریخت و پاش هاشون اماده از روی مهدی گلم ببوس


ارین و مامانش
18 مرداد 91 14:08
وای بیچاره دایی جون چطوری از تو دل کند و رفت؟نکن این کارهارو جیگره من


خاله جون کم مونده بود اشکش در بیاد
نسترن(یک عاشقانه آرام)
19 مرداد 91 8:49
سلام
کم پیدایین مامنی؟
رادین خوبه؟ببینم سرما خوردگیش کاملا خوب شد ایشالا؟
ببوسینش این عروسکو


سلام خاله جون .خاله مهربون من با شیطونیهام نمی زارم مامان به هیچ کاری برسه ولی همیشه دلش پیش شما هاست بله خاله جون کامل خوب شدم و می بوسمتون
مامانی درسا
19 مرداد 91 11:15
الهی قند عسل نمیذاری مامان تکون بخوره ..... این تابستونی هم انگاری فضولی خونتون زده بالا ..... اصلا" مگه میزارین ما جم بخوریم ...... انشاالله همیشه سالم باشین تا دلتون میخواد آتیش بسوزونید .....


بله خاله ما نی نی ها هممون شیطون بلایی ایشاالله درسایی هم همیشه تندرست باشه
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
19 مرداد 91 11:29
من بعداز کلی وقت اومدم عکس میخوام
مامان آیهان جون
21 مرداد 91 11:08
سلام رادین جیگر من، ببخش که خیلی وقته بهت سر نزدم عزیزم آخه منم به وضعی مشابه مامانی مهربونت دچار شدم خیلی دوستت دارم


سلام خاله جون بله در جوار فرمانروا بودن کار سختیه