رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

91/3/24

1391/3/24 13:58
1,025 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستهای گل خودمون ،مامانی این روزها کمتر میاد به وبم  چون دوتا دلیل داره.

1.این که بلاخره بعد از کلی این ور و اونور شدن تاریخ جشن تولدم قراره یک تیر برام جشن بگیرند و مامانی در تکاپوی اماده کردن مراسم و با وجود من که حسابی شیطون شدم فرصت سر خاروندن نداره.

2.این روز ها دل مامانی حسابی گرفته و هر وقت میشین پای کامپیوتر گریه اش میگیره و دلیلش هم اینکه یه فرشته ی ناز و کوچولو که از دوستهای خوبمون بود تن نحیف و ظریفش طاقت زمین رو نداشت و خدا هم طاقت دوری اون رو نداشت و زودی پیش خودش دعوتش کرد و این فرشته کوچولو پر کشیده و رفته و مامان دو شب پیش این موضورو فهمید چون یه مدتی بود که هیچ خبری ازشون نبود و وقتی دلیل غیبتشون رو فهمیدیم مامانی تا خود صبح گریه کرد.

elinajoon.niniweblog.com   

 

http://www.niniweblog.com/upl/elinajoon/13392711442.jpg?87

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

مانی محیا
24 خرداد 91 14:23
آخی خیلی ناراحت شدم. خوبه وبلاگش به راهه


ما هم خیلی ناراحت شدیم خدا حافظ و نگهدار محیا جون باشه
khahare elisa
24 خرداد 91 15:42
الهی بمیرم چقدر ناز خوشگل بوده خدا به پدر و مادرش صبر بده


بله عزیزم خیلی ناز بود یه فرشته ی ناز که الان فقط خاطرات شیرینش مونده
مامان مهدی کوچولو
24 خرداد 91 15:54
قلبم شکست روح خسته ام دوباره زخمی ضربه های شلاق این روزگار شد چشمهای خسته از گریه ام دوباره بارانی شد راحت بگم آتیش گرفتم سوختم.چند سال وقتی برادر عزیزم رو تو سانحه از دست دادم فکر کردم هیچ کس بیشتر از من نسوخت ولی وقتی مادر شدم فهمیدم بیچاره مادر مهربونم بعد از داغ برادر و خواهر و پدرش و حالا پسرش چی کشیده.خدا واقعا به مادر عزیزش صبری به بزرگی خود خدا بده و آرامش رو دوباره به روح خسته شدن برگردونه.

خدا به دل مهربون شما و مادرتون هم صبر بده واقعا ناراحت شدم بهتون تسلیت میگم،خدا به خاطر حرمت دل داغ دیده مادر شما به این مادر هم صبر بده
مامان محمد مانی
24 خرداد 91 16:10
نگین جون چقدر با دیدن وبلاگ این فرشته کوچولوی پر کشیده برام دردناک بود.
رمز



مرسی گلم هممون ناراحت شدیم و شوکه خدا بهشون صبر بده
مامان بنیتا
24 خرداد 91 16:47
سلام
منم وقتی وبلاگشو دیدم خیلی گریه کردم امیدوارم که خدا به مامان وباباش صبر بده


قربون اشکهات بشم من الاهی امین
مامان طاها
24 خرداد 91 17:46
خیلی درد آور بود.
خدا به پدر مادرش صبر بده.
واقعآ سخته.
ان شا الله خدا این درد و غمو به هیچ مادر پدری نشون نده.


مرسی از همدردیت،الاهی امین الاهی امین الاهی امین
مامان طاها
24 خرداد 91 17:48
کوچولوی خومزه کم مامان نگین عزیزتو اذیت کن که برسه کارایه جشن تولدتو انجام بده.
قدر مامان بابایه گلتو بدون.
بووووووووووووس برای رادین جونی.

مرسی عزیزم از روی ماه طاها جون ببوس
نسترن(یک عاشقانه آرام)
24 خرداد 91 19:11
وای چه جیگریه این رادین خان بابا خوش تیپ کشتی مارو


مرسی عزیزم خدا نکنه ایشاالله صد سال زنده باشید
نایسل
24 خرداد 91 20:04
آره من میشناسمشون خیلی منم ناراحتم خیلی


قربون دلت بشم ما هم خیلی ناراحت شدیم
رادین عشق زندگی
24 خرداد 91 20:32
فقط میتوونم بگم خدا بهش صبر بده همین.........


الاهی امین
مامانی نریمان
24 خرداد 91 21:12
سلام عزیزم
مرسی از این کامنت زیبا رادین رو ببوس


ممنون گلم شما هم نریمان موفرفری من رو ببوسید
عمه جونی
24 خرداد 91 23:22
تسلیت میگم برای پر کشیدن الینا جون


ممنون عزیزم
متین مامی ایلیا
25 خرداد 91 1:25
واییییییییییییییییییییییییییییییییی خدا نگین جونم رفتم به این ادرسی که گذاشتی ، خدا به پدر و مادرش صبر بده، دارم دیوونه میشم چطوری میخوان طاقت بیارن حالم خیلی بده خیلی.


سلام گلم ببخشید اگه ناراحتتون کردم فقط خواستم با این کارم دوستمون بدونه که همه تو غمش شریک اند
مامانی درسا
25 خرداد 91 2:11
مامانی نظراتو که دیدم با کله اومدم پسرمو ببینم و کلی ذوق مرگ شدم ولی این عکس و این خبر ....... وای وبش رفتم قبلا" نمیشناختمش اما کافی بود چند پست آخرش رو بخونی ...... وای خدایا این مامان داره چی میکشه خدا بهش صبر بده ....... ای وای نمیدونم چی بگم تمام تنم یخ کرده ...... خدایا میدونم خکمتی توش بوده ولی .........
عزیزم فردا میام الان حالم خوب نیست ..... میام پستای بعد از سفرو میخونم


قربون تو دلت بشم ببخشید که ناراحتتون کردم ولی خواستم مامانش بدونه که ما هممون تو غمش شریکیم خدا درسا جون رو حفظ کنه
همسرم، همه ی هستی ام
25 خرداد 91 13:18
سلام مامانی نگین،سلام رادین جوجو.
مامانی نگینه خوش سلیقه خسته نباشی. اگه پیشتون بودم حتماً میومدم کمکتون.


سلام عزیزم قربونت بشم پیامهات برامون بهترین کمککه و با خوندنشون خستگی از تنمون میره ای کاش میشد و می یومدید و شادیم رو دو چندان می کردید
مامان ایلیا کاکل زری
25 خرداد 91 16:49
سلام کاش خونمون نزدیک بود واسه جشن کمکت میکردم عزیزم در مورد الینا هم خیلی متاسفم خدا به مامان و باباش صبر بده منم موهام سیخ سیخ شدش خودموبزور نگه داشتم که گریه نکنم


سلام گلم ای کاش نزدیک هم بودیم.
بله خدا بهشون صبر بده خیلی سخته
الهه مامان روشا جون
26 خرداد 91 23:38
وای خدای من ....مین الان رفتم تو این وبلاگه من اصلانمیشناتمشون چنان ححالم بد شد و بغضم ترکید که نمیتونم جلوی گریه موبگیرم .خیلی کار خخوبی کردی تو وبت عکسشو گذاشتی.من به مامانش تسلیت گفتم .بالاخره باری از رو دوشش کهه نمیتونیم برداریم ولی هم نوعیم دیگه.نکین جون اصلا نمیتونم مانیتورو خوب ببینم اششتباههای تایپیم رو ببخش.


ممنون عزیزم از هم دردیت من هم واقعا شوکه شدم خدا بهشون صبر بده و ارامش به دلشون بده
همسرم، همه ي هستي ام
27 خرداد 91 15:43
سلام نگين جون،خسته نباشي. انگار حسابي مشغولي،درسته؟


سلام گلم بله مشغولم،عزیزم ایمیل هات هم بهم رسید ولی ببخشید که نتونستم برات ایمل بزنم چون سرم خیلی شلوغه و رادین هم داره اتیش می سوزونه و با وجود یه پسر شیطون و دست تنها خیلی سخته که ادم به همه کارهاش سر موقع برسه
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
28 خرداد 91 21:58
واي خدا،‌ از طريق مريم جون مامان محيا مطلع شدم و رفتم سراغ وبلاگ اليناي عزيزم. همه بدنم داغ كرد و اشكم وحشتناك جاري شد. خدا صبرشون بده. خيلي خيلي وحشتناكه. انشااله همه ني ني ها سالم باشن و هيچ مادر و پدري داغ عزيزشو نبينه. از خدا براي مامان و باباي داغدار اليناجون فقط صبر و آرامش ميخوام. بياين همه براشون دعا كنيم
یاسمین مامان سورنا
29 خرداد 91 3:59
خسته نباشی نگین جون مطمئنا این جشن هم مثل جشن دندونی باید خیلی پر زحمت و در عین حال شیرین و قشنگ باشه برات عزیزم +منم میشناختمشون و مثل تو گلم دیدم یه مدت خبری ازشون نیست وقتی رفتم و دیدم چی شده شوکه شدم داشتم دیوونه میشدم خیلی دلم شکست و کلی گریه کردم خدا بهشون صبر بده امیدوارم زودتر بتونن بهتر بشن خدا نصیبه هیچ پدر و مادری نکنه بد دردیه
مامان فاطمه گلی
29 خرداد 91 18:02
سلام خوبید منم که شنیدم شکه شدم باورم نمی شد در موردش یه مطلب نوشتم که بر حسب اتفاق به وبلاگ شما برخوردم این بود که با اجازه شما بعداز ویرایش مطلب عکس الینارو از وبلاگ شمابرداشتم وگذاشتم تو مطلب انشالله که ببخشید عزیزم راستی رادینو ببوس که خیلی نازه وبا مزه بااون نامه نوشتن خوشگلش
محسن
2 تیر 91 19:01
سلام خواندمت زیبا بودی دلیل علاقه ام به نی نی ها وصف ناشدنی و همین سبب شدبه شما سر بزنم و برایتان نظری بگذارم... اما از طرفی هیچ تمایلی به ازدواج ندارم
سفانه
5 تیر 91 18:35
قلبم تیر کشید.... من داغ بچه کشیدم ولی بدنیا نیومده.... هرگز فراموشش نمیکنم که هفت ماه تو دلم بود فقط... حالا.. این طفل معصوم.... الهی بمیرم برای دل مادرش... خدا بهش قدرت و صبر بده الهی.... خدایا شکرررت آآآآآآآآآآآآآآآآآآآه
مامان الينا
23 تیر 91 2:54
سلام نگين جان.بعد مدتها اومدم و به دوستاي قديميم سري زدم .ممنونم به خاطر هم درديت .اگه زيادبهتون سرنميزنم دلخور نباشي ،روزايي رو باشما بودم كه با عشق ميومدم پاي وب دخترم .شما اولين دوستاي من بودين اما يكم برام سخته بيام اينجا؛ماشالا پسرنازت بزرگ شده،خدا حفظش كنه


سلام عزیزم قربون اون دل پر دردت بشم گلم من هیچ وقت از دست دوستهای مهربونم ناراحت نمیشم و شما هم یکی از بهترین و اولین دوستهای ما تو وب هستید دوستت دارم و اگه نمی تونم برات زیاد کامنت بزارم دلیلش این نیست که به دیدنت نمیام ،میام ولی با دلی مملو از غم و چشمهای اشک بار بر میگردم و نمی تونم برات کامنت بزارم