من اومدم
سلام ما برگشتیم،البته دیروز اومدیم ولی از بس خسته بودیم که فقط تونستیم بهتون سر بزنیم ولی خسته گی اجازه نداد تا براتون کامت بزاریم یا حتی پیام هاتون رو تائید کنیم ولی قول می دیم امشب بیاییم دیدنتون،
امروز مامانی من رو برد مرکز بهداشت تا واکسن 1 سالگیم رو بزنند ولی بازم قصر در رفتم چون واکسن موند برای روز چهار شنبه قد و وزنم خیلی خوب بود و خانوم دکتر خیلی راضی بود و می گفت از هم سن و سالهاش بزرگتره (ماشاالله ماشاالله به خودم) ولی مامانی گلایه می کرد که غذا کم می خورم طوری که تو این چند روزه که مسافرت بودیم فقط شیر خوردم و یه وعده اون هم با کلی ادا و اصول غذا خوردم که خان.م دکتر هم توصیه کرد که مامانی کمتر بهم شیر بده تا بیشتر غذا بخورم اخه هر چی بیشتر شیر می خورم مامانی هم اذیت میشه مخصوصا که فقط از یه می می می خورم.بهد از این که از بهداشت اومدیم بیرون مامانی من رو برد پارک و کلی با نی نی های دیگه بازی کردم حتیبا یه نی نی که اسمش اقا مهدی بد دوست شدم و باهم الاکلنگ بازی کردیم.مامانی کلی ازم عکس گرفته که براتون میزاره همتون رو دوست داریم و می بوسیمتون تو این چند روزه دلمون براتون خیلی تنگ شده بود همه شما شدین جزئی از خانوادمون.
دیروز اومدیم ولی امروز بابایی بازم رفت به شهر فرنگ(تهران) و شب قراره برگردهفایشاالله که صحیح و سالم بره و برگره پیشمون.