ای پسر ددری
سلام گل پسرم ،عزیزم مامانی بلاخره امروز کارهاشو تموم کرد.می گم امروز فکر نکنی که من تنبلم و کند کار می کنم نه عزیزم کار خونه تکونی من 20 اسفند تموم شده بود ولی حیف که همه ی زحمتهام به باد رفت چون درست فرداش اقای نجار که چند ماه پیش بهش سفارش یه کمد دیواری برای راه رو و یه کمد برای فضای خالی بالای یخچال رو داده بودیم اورد و تا روز جمعه کارش طول کشید وهمه جا دباره گرد و خاک و بهم ریخته شد هر چند که الان هم کارش کامل تموم نشده ولی صبح جمعه بابایی قبل رفتن زنگ زد و با تهدید ازش خواست که بیاد و کارش رو تموم کنه البته کارهای داخلی کمد دیواری مونده که اونهارو هم موکول کردیم به بعد از تعطیلات عید ولی کمد ها خیلی خوب و شیک شدند چون طرحشون رو من و بابایی داده بودیم.تو این چند روزه شما هم خیلی بی تابی می کردی طوری که روز شنبه با این که حسابی هوا سرد بود و برف زیادی باریده بود ولی لباس تنت کردم و باهم رفتیم بیرون و چون همه جا برف و یخ بود مطمعن بودم که اگه ماشین ببریم تو برف ها گیر می کنیم با کالسکه بردمت هر چند که روی اون همه برف هدایت کالسکه هم واقعا دشوار بود و از بس خوشحال بودی که وقتی تو پارکینگ گفتم اگه ناری شال گردنت رو ببندم نمی برمت با کمال تعجب دیدم اجازه دادی شالت رو ببندم و فقط چشمهات بیرون بود ولی باز هم از برق چشمهات مشخص بود که خوشحالی که اومدی بیرون.