رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 5 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

شما قضاوت کنید!!!!!!!

1390/12/20 16:34
1,116 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح که از خواب بیدار شدم تعجب کردم که رادین از کله ی سحر بیدار نشده و هنوز خوابهخواب رفتم به اتاقش ولی با کمال تعجب تعجبدیدم که نیست فهمیدم که از خواب بیدار شده و رفته یه جایی و داره شیطونی می کنه اخه وقتی رادین تنهاست و صداش در نمی یاد احتمال 99% داره یه جایی خرابکاری می کنه و کاری انجام می ده که زیاد باب میل من وبابایی نیست. اروم رفتم به سمت نشیمن و دیدم که بله اقا کوچولو رفته به سالن پذیرایی و زده اسب دکوری میز رو شکونده متفکر،همین که من رو دید دست پاچه شد و خواست فرار کنه اخه هر وقت خراب کاری می کنه تا یکی رو می بینه می خواد فرار بکنه اون هم به این شکل که دست ها و سینه اش و پاهاش رو از باسن بلند می کنه و فقط شکمش رو زمین می مونه و چون داره تلاش می کنه که به یه سمتی فرار کنه میشه فرفره که رو شکمش می چرخه اخه مدل چهار دست و پا رفتن رادین منحصر به فرده و مثل خزنده ها رو زمین می خزه.وقتی نتونست فرار کنه برگشت و یه لبخند تحویلم داد که یعنی هیچ اتفاقی نیافتاده و من هم تو اون لحظه می خواستم بگیرم و بخورمش چون دست پاچگیش خیلی با نمکه ولی برای این که متوجه اشتباهش بشه خودم رو عصبانیعصبانی نشون دادم و بغلش کردم و اوردم پیش بابایی و وقتی بابایی قضیه رو فهمید همین که خواست بهش بگه که کار بدی کردی رادین خان بازهم شروع به دل بری و فریب کاری کرد و بابایی رو می بوسید و می گفت دد گاگا ولی وقتی دید بابا هنوز می خواد نصیحتش کنه  سریع راهش رو کشید و رفت و خودش رو تو اتاق با اسباب بازی هاش مشغول کرد و وقتی هم صداش می کردیم کفگیر چوبی رو که به خودش اختصاص دادرو می کوبید رو زمین که یعنی من مشغولماوه.

ووروجک موندم این همه مسیر رو چطوری طی کردی البته نه این که خسته بشی چون خوب می دونم که خستگی تو مرامت نیست از این لحاظ که چطور اروم و بی صدا رفتی که من و بابایی بیدار نشدیم مطمعنا نقشه اش رو از شب قبل کشیده بودی و صبح که دیدی ما خوابیم و شرایط محیاست رفتی و نقشه ات رو عملی کردیقهقهه.

(رادین تو اتاق خودش می خوابه ولی رو تختش نمی خوابه یعنی من نمی زارم تو تختش اخه اقا کوچولو از میله های تخت می گیره و بلند میشه و اگه بالش یا اسباب بازی هاش زیر پاش باشن از شمک اویزون می شه به سمت پایین و من هم برای این که خدایی نکرده نیافته تو اتاق خودش و رو زمین براش جا می ندازم تا بخوابه)

تو رو خدا شما قضاوت کنید ضبح جمعه با دیدن این صحنه چه حالی بهتون دست می ده!!!

  

                                 

طوری زده و شکوندتش که هر جوری می چسبونم تیکه هاش کم می یاد و همه جارو هم نگاه کردم ولی تیکه هاش نیست احتمال می دم که اون هارو خورده اخه دیرو میل زیادی به غذا نداشتنیشخندچشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامانی وروجک
20 اسفند 90 17:27
ای وروجک ناز این چه کاری بود کردی پسری !اسب به این شیکی رو شکوندی مامانی ببخشش فدای سر اقا رادین
مامان محمد پارسا
20 اسفند 90 18:29
سلام ناناز خاله ای وروجک شیطون بلا شدیا بخولمت خاله جونی فدای سرت عزیزم مامانی ببخش گل پسلو
متین مامی ایلیا
20 اسفند 90 19:58
عزییییییییییییییییییییییییییییییییییییزم عاشقتم خیلی باحاله ماشالا ماشالا ماشالا من نمیدونم ایلیا رو چطوری جدا کنم اصلا تنها نمیخوابه شبا چند بار بیدار میشه یا میاد بغل من یا باباش وقتیم بیداره هرجا من یاباباش باشیم هست اصلا تنها هیچ جا نمیمونه حتی اتاق خودش. هر جا ما باشیم میشینه و بازی میکنه
متین مامی ایلیا
20 اسفند 90 20:02
راستی نگین جون به نظرت ایلیا ماهی میتونه بخوره؟ چون رادین و ایلیا تقریبا هم سن هستن از شما پرسیدم.
مامان ایلیا
21 اسفند 90 1:13
سلام عزیزم ماشالا به رادین جونم چه بزرگ شده دلم براش یه ذره شده بخدا نگین جون این روزا اصلاوقت نمیکنم بیام وبلاگ الانم ساعت 1 شبه ایلیا خوابیده تو رو خدا از اون ؟؟؟؟؟ تپل رادین یه گاز محکم از عوض من بگیر دندونامو از بس فشردم واسه این خوشگلا دندون درد گرفتم پس کی عید میشه من رادینو ببینم اه ..زیاد نوشتم فکر کنم
این گلها رو بذار تو گلدون واسه چار شنبه سوری فرستادم واستون
مبارکه

سلام دل ما هم برای شما یه ذره شده ،عزیزم من هم باهات هم دردم چون سرم شلوغه و چند روز یه بار به وب سر میزنم از یه طرفی کارهای خونه تکنونی از طرفی هم شیطنت های رادین حسابی مشغولم کردند

مامان ایلیا
21 اسفند 90 1:14
یادم رفت بگم حیف شده اون اسبه خیلی خوشگل بود اما فدای سرت وسرش تازه اولشه مواظبش باش


قربونت مرسی عزیزم بله فدای سرشون
مامانی درسا
21 اسفند 90 2:12
وای مامانی میتونم حدس بزنم جه حسی بهت دست داد . ولی به کوچولومون ببخش آخه کاری هم دیگه ازت برنمیاد نه ای وروجک خوشگل خاله دیگه این کارا رو نکنی ها


سلام بله عصبانی شده بودم ولی خوب چیکارش میشه کرد بچه است و این چیز هارو نمی دونه بزرگ که بشن خودشون هم به کار ها و خرابکاری های خودشون خندشون می گیره
A&S
21 اسفند 90 10:27
سلام، حالتون خوبه؟ رادين طلايي اسب رو چيكار كردي؟ اشكال نداره عزيز دلم، ( البته معذرت ميخوام مامان نگين)فداي سرت.رادينم قربونت برم كه انقدر شيطون بلا شدي، قربونت برم كه انقدر بزرگ شدي؟ قربونت برم كه انقدر نانازي. عزيزمي.


سلام خاله جون مرسی از محبتهاتون همین که شما تحویلم بگیرین ،تا شما رو دارم هیچ غمی ندارم
مامان محیا
21 اسفند 90 11:06
قربون اون پاهای قاچ قاچی و چشای نازش


خدا نکنه خاله جون
مامان آرینا موفرفری
21 اسفند 90 16:34
شیطون بلای خاله ست دیگه.
مامانی خیلی مراقب پرنس رادینم باش.


سلام عزیزم به روی چشم
ghazaleh
22 اسفند 90 16:59
ای جان
قربونت بشه خاله غزاله
اسپند براش دود کن مامانی !!


مستی گلم خدا نکنه
آزي
23 اسفند 90 9:59
وايييييييي خدا چي بگم از دست اين رادين وروجك بخدا عاشقتم عزيزم كلي خنديديم خدا بگم چكارت نكنه كه انقدر شيطوني. اگه اونجا بودم دستاتو گاز مال مي كردم موندم چطوري مامان و بابا تا حالا نخوردنت؟ من كه نديده عاشقتم بخدا. ولي آفرين به اين همه شيطنت كه مي دوني چطوري دل مامان و بابا رو بدست بياري و گولشون بزني قند عسلم


سلام خاله جون ما هم عاشق شما و کنجد کوچولو هستیم.
عزیزم همه ی این روز ها در انتظارت چشم به هم بزنی کنجد هم به دنیا اومده و مثل رادین شیطون و اتیش پاره میشه