رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 5 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

ووروجک نانازم

1390/12/17 2:26
1,103 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامان عصری از بس شیطونی کردی که مجبور شدم شما و بابایی رو از خونه اخراج کنم البته بابایی هم به اتیش شما سوخت وگرنه به خاطر پایان نامه اش کلی کار داشت.پدر و پسر رفتید خونه ی بابا احد اینها و من هم قرار شد یکی دو ساعت بعد بیام وقتی اومدم پیشتون با دیدن من چشمهای نازت برق زد و یه جیغ از سر خوشحالی کشیدی و موقعی که تو بغلم بودی داشتی به همه بای بای می کردی که یعنی مامانی اومده و ما داریم می ریم ،بردمت اتاق بابایی تا هم بهت شیر بدم هم بخوابونمت ولی با این که چشمهات بسته می شد بعد از شیر خوردن تازه سر کیف اومدی و داشتی ورجه وورجه می کردی و دلت نمی خواست لالا کنی ،انداختمت رو پاهام واروم اروم تکونت دادم تا شاید بخوابی ولی دیدم دستهای ناز و سفید و تپولیت رو گذاشتی رو چشمهات و  داری با من دالی موشه بازی می کنی ولی من چشمهام نیمه باز بود تا فکر کنی که من خوابم و شما هم بخوابی چون دیدی باهات بازی نمی کنم فکر کردی متوجه منظورت نشدم و شروع کردی به یا یی گفتن که یعنی دالی و پتورو  می کشیدی رو سرت و باز می کردی و هی یایی می گفتی چند بار هم این جوری خواستی من رو وادار به بازی بکنی ولی دیدی بازم نمیشه و شروع کردی به پرتاب کردن پستونکت اون هم به بالای سرت تا من مجبور بشم یه تکنونی به خودم بدم و برم بیارمش ولی این ترفندت هم کار ساز نبود چون من تو تاریکی اتاق و تو سکوت کامل چند بار پستونکت رو برات اوردم ولی بار اخر که پرتش کردی دیگه برات نیاوردمش و چون دیدی که من محلت نمی زارم روت رو کردی به طرف پنجره و با نگاه کردن به نور چراغ ماشین هایی که از تو کوچه رد می شدند و نورشون می افتاد تو اتاق مثل یه فرشته ی ناز به خواب رفتی،نفسم وقتی که داشتی دالی بازی می کردی خیلی دلم می خواست که بغلت کنم و یه دل سیر ببوسمت و باهات بازی کنم ولی مقاومت کردم و پا رو دلم گذاشتم چون کافی بود یه بار ببوسمت دیگه دست بردار نبودی و دوست داشتی که همش باهم بازی کنیم ولی من می دونستم که خسته ای چون از صبح که بیدار شده بودی همش بازی و شیطونی کرده بودی.وقتی خوابیدی از بس خسته بودم که دلم می خواست همون جا کنارت بخوابم و با بغل کردن شما همه ی خستگی از تنم بره ولی بی ادبی بود که شام مهمون باشی و تو اتاق بخوابی.

عمر و جونم الان که خوابیدی خیلی پشیمونم که باهات بازی نکردم.پسملی ناناز اگه فردا هم همت کنم و شما هم مساعدت کنی کارهای خونه تکونیمون تموم میشه و باز هم می تونیم با خیال راحت باهم بازی کنیم.

          خیلی خیلی خیلی دوست دارم،عاشقتم نفسم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

A&S
17 اسفند 90 9:40
وروجك شيطون بلا. خاله فدات بشه.
آزي
17 اسفند 90 13:22
وايييييييييييييييييي منم دوستت دارم رادين كوچولوووووووووووو. آخه نگين چطوري تحمل مي كني با اين همه عشوه اي كه مياد نخوريش؟؟؟؟؟ آخ اگه من بودم بادالي كردناش يا نهايتا با يا يي گفتناش قورتش داده بودم خودمو راحت مي كردم. مگه دستم نيفتي رادين مي كشمت بلاي خاله عشق خودم وقتي داشتم مطلب رو مي خوندم همه اش چهره ات رو با كارات تصور مي كردم عزيز دلم
A&S
17 اسفند 90 15:38
وروجك خاله سلام. حالت خوبه خوشگله خودم. چيكار ميكني جوجو حنايي؟
پارسا
17 اسفند 90 18:11
سلام دوست من من یک سایت بازی انلاین دارم به اسم گیم باز توی اون بیشتر بازیهای کودکانس یک امکان خوب که سایت داره میتونید هربازی که دلتون خواست فقط با قرار دادن یک کد اون بازی رو بذارید توی وبلاگ خوتون برای بازدید کننده ها قرار بدید ممنون میشم لینک سایت رو در قسمت دوستان خود اضافه کنید اگه خواستید میتونید از توی خود سایت با من در تماس باشید www.gamebaz.ir
مامان آرینا موفرفری
17 اسفند 90 18:29
فدای یایئ گفتنت خاله جون.خیلی شیرینی خاله عاشقتم.راستی مامانی خیلی ذوق کرم که شما هم موفرفری هستین.اخه خاله مهسا و مامانی هم موفرفری هستن.خاله جمعمون جمع شد.
سمیرا
17 اسفند 90 20:44
ماشاالله ماشاالله ماشاالله ماشاالله ماشاالله ماشاالله ماشاالله ماشاالله ماشاالله ماشاالله توروخدا واسه این فرشته اسفند دود کن مامانی . خیلی نازه . خدا برات نگهش دارهههههههههههههههه
مامانی وروجک
17 اسفند 90 23:23
الههههی رادین جون میتونم تصور کنم اینکه چه طور مثل فرشته ها به جای دیگه خیره شده باشی تا بخوابی گلم دلم خواست ببوسمت اخه ارمیا رو هم گاهی اوقات اینجوری میخوابنمش اون موقع میخوام بوسه بارونش کنم ولی حیف که زودی بیدار میشه
عسل و غزل
18 اسفند 90 1:03
--- -------.----. ------ _.'__ ---`. --.--(#)(#)----/## .' @------------/### :------------,--##### --`-..__.-'_.--###/ --------`;_:-- ---`"' -------.'"""""`. -----/, ------- , ----//--------- ----`-.______.-' --- ___`. | .´'___ -(______|______) ســــــــــــــــــــلام من آپ كردم . منتظرم
عسل و غزل
18 اسفند 90 1:04
قربون دستای تپلی پسرم بشم من که دالی کردن بلد شده
عسل و غزل
18 اسفند 90 13:56
رادینم حسابی داری وروجک میشی جیگر طلا
متین مامی ایلیا
20 اسفند 90 16:19
خسته نباشی خانمی، من که هنوز هیچ کاری نکردم این وروجک و از طرف من ماچ کن
سفانه مامان شهداد
22 اسفند 90 17:46
تورخدا از طرف منم بخورش نگین جون......... جوووووووووووووووووووووووووونمه این ناز......


مرسی گلم به نانازی پسمل گلت که نمی رسه