خودت خومزه ای........
سلام بستنی استوایی من،الاهی فدات بشم بعضی وقتها کار هایی می کنی که دلم می خواد بگیرم و بخورمت ولی بابایی نمی زاره بخورمت می گه من هم می خوام بخورمش.
جیگر طلا وقتی می می می خوری پاهای ناز و توپولیت رو می یاری می زاری تو دهنم یا روی چشمم اخه خودت هم می دونی که جات رو چشمم و روی سرم تاج سرم،وقتی هم تو خواب می می می خوری پات رو می زاری رو شونم و من دلم ضعف می ره که نمی تونم بخورمت.
تازگی ها هم از بس شیطون شدی که یه جا بند نمی شی و همش دوست داری به چیز های جدید و تازه دست بزنی و چیز های جدید رو کشف کنی.وقتی پوشکت رو عوض می کنم پاهات رو می گیری و می بری تو دهنت و اجازه نمی دی که پوشک بهت ببندم وقتی هم که پوشکت رو پات می کنم تا تا موقعی که شلوارت رو پات کنم ده بار چسب پوشک رو باز می کنی و همین که می بندم دوباره بازش می کنی.
خلاصه که موموشم خودت خومزهای کارهات هم بی نهایت با مزه
دوست دارم ،عاشقتم،نفسمی ،جونمی ،روحمی ،هستی منی