کارهای عجیب و غریب
سلام ووروجک مامان،عزیزم این روز ها کارهایی می کنی که گاها عجیب و غریبا و من و هر کسی رو که کارهاتو می بینه به خنده می ندازه.
جیگمل مامان،وقتی شیر می خوری دوست داری به غیر از می می چیز دیگه ای هم دو دهنت باشه و اگه لباس مامانی بند یا رو بان داشته باشه حتما اون هارو هم می زاری تو دهنت و مک می زنی،اگه هم چیزی پیدا نکردی انگشت نازتو ضمیمه ی می می می کنی و شروع می کنی به مک زدن هر دو شون و شیر خوردن.
نفسم،وقتی شروع به شیر خوردن می کنی اول شکم و بعد سینتو می خوارونی و اگه مانعت بشم دستم رو پس می زنی و بعد از کلی شلوغی رسما شروع به شیر خوردن می کنی.
جوجوی من،وقتی خوابت می یاد و بهت شیر می دم با دستهای کوچولوی مشت کردت محکم می زنی رو سرت طوری که ضربه هات صدای هندونه ی رسیده می ده و این کار رو چند بار تکرار می کنی و وقتی من جلوی دستتو می گیرم چند ضربه هم نثار من می کنی و من در عجبم که با این ضربه های محکمی که به سرت می خوره چرا دردت نمی یاد ولی وقتی من موقع لباس پوشوندن یا تعویض پوشکت اگه سهوا دستم بهت بخوره اخم می کنی و اگه فوری نبوسمت و نگم که یه بازی بود چنان جیغ می کشی که گویی خدایی نکرده یه جاییت رو بریدند.
فندق جون دوتا اسباب بازی به لیست وسایل بازیت اضافه کردی،یه ظرف صورتی که مخصوص خیس کردن برنجه و یکی هم درب فلزی ظرف سوهان وقتی داری بازی می کنی عروسکها و کتابهای پارچه ای و اسباب بازی های کوچولوت رو ده ها بار با نظم و ترتیب خاصی می زاری تو ظرف صورتی و بعد با همون نظم خالیش می کنی و این کار رو ده ها بار و شاید هم بیشتر تکرار می کنی و من با دیدن کارت خندم می گیره البته شما هم با دیدن خنده ی من اخم می کنی و می گی ااااااااااااااااااااه.
صبح ها می زارمت جایی که نور خورشید بهت بخوره و شما از تابش و انعکاس نور تو درب ظرف سوهان خوشت می یاد و جیغ های خوشحالی می زنی و می خندی همچنین تمام سعی وتلاشتو می کنی تا نوری رو که منعکس میشه رو با دستهای ناز وکوچولوت بگیری ولی غافل از اینی که تو خودت افتاب و مهتاب منی و پر از نور و روشنایی.
پرنس من،از 3 ماهگی غریبه هارو تشخیص می دادی و می دونستی که کی خودیه و کی غریبه و با لبخند هات این موضوع رو نشون می دادی اما حالا پیشرفت کردی و وقتی یه فرد نا اشنا می یاد سراغت اگه رو زمین باشی مثل کشتی گیر ها خودت رو می چسبونی رو زمین تا نتونن بغلت کنند و با نگاهت هر جا که باشم به من خیره میشی ولی وقتی یه فرد اشنا که حتی چند وقت پیش و فقط یه بار دیدیش رو می بینی شروع می کنی به ناز کردنش و لبخند بهش زدن یعنی اینکه بغلم کن واگه از دور ببینیش دستهاتو باز می کنی و با خنده صدا در مییاری که یعنی شناختمت خودی هستی بدو بیا بغلم و هر کسی رو هم که زیاد دوست داری به شیوه ی خودت بوسه بارونش می کنی ،کاری که شب جمعه با زندایی ازیتا و لیلی و نازلی(دختر های دایی بهرام)کردی و صورتهاشون رو خیس خیس کردی و چه ذوقی هم کرده بودند اونها.