روز مرگی رادین

سلام،پسمل مامان هر روز صبح وقتی بابایی بیدار میشه که بره سر کار از خواب بیدار میشه تا با بابایی بازی کنه و بابایی با لب خندون و  انرژی مضائف راهی بشه،خوشگل پسر از ساعت هفت تا موقعی که بابایی بره بیداره ولی همین که باباجونمون خداحافظی کرد ورفت اقا کوچولو هم به خواب ناز میره،مامانی هم چون خواب از سرش پریده اگه کار داشته باش به کار هاش میرسه وگرنه رو تخت دراز می کشه و مطالعه می کنه،حدود 10.30 فرشته کوچولو از خواب بیدار میشه مامانیش دست و صورتشو می شوره بعد بهش شیر میده واگه خرید داشته باشن و هوا خوب باشه اقا کوچولو می پره تو کالسه اش و با مامان میرن بیرون واگه هم جای دوری کار داشته باشند و هواهم بد باشه با ماشین میرن و رادین هم کلی کیف می کنه چون مامانی همیشه تو ماشین براش اواز می خونه.بعد این که گردش و تفریح تموم شد و امدن خونه پرنس رادین یه کوچولو حریره بادام می خوره و بعد با مامانی میرن اب بازی،فندق کوچولو عاشق اب بازی و جدیدا هم سردوش رو از دست مامانش میگیره وهمه جارو اب پاشی می کنه.بعد از حموم شیر خوردن خیلی می چسبه و بعدش هم اگه بابایی نهار نیاد خونه(چون وقتی بابایی می یاد خونه رادین با دیدن هم بازیش نمی خوابه) و بخت باهامون یار باشه و تلفن زنگ نخوره ،در نزنن ،نمکی نیاد تو کوچه و یه جوونی که کلش بو قرمه سبزی میده تو کوچه ویراژ نده شاهزاده ما تا ساعت 5.30، 6 می خوابه البته تو خواب هم به خوردو خوراک خودشون می رسن و از مامان طلب شیر می کنند ( با چشمان بسته) وگرنه یه ربع به یه ربع بیدار میشه واخر سر هم نه خودش میفهمه چی شد نه من .

بعد از خواب ظهر یه کوچولو اب میوه نوش جون می کنندو بعد چون حوصله ی مامانی سر رفته لباس می پوشن و باهم می رن ولیعصر گردی تا رادین دل دخمل هارو اسیر خودش کنه و از اونجا هم یه سری به فروغی میزنند و به قول زندایی رادین ومامانش میرن روشنک بازی (روشن وروشنک تو ذهن من و بابایی دوست های رادین هستند) بعد اقا رادین به دیدن بابا احدش میره تا دل بابا بزرگشو شاد کنه اخه بابا احد عاشق رادینشه. وبعد هم می یان خونه ومنتظر می شینن که باباجونشون بیاد و بابا که اومد کمی با پرنسش بازی می کنه و همون موقع هاست که لالا می یاد تا مهمون چشمهای رادین بشه و رادین جون مثل یه اقا کوچولوی ناز سر ساعت 9  بوس بابارو میده ومامانی رادین رومی بره  می زاره تو تختش و رادین با چشمهای ناز و خوشگلش به مامان شب بخیر میگه و مامان یک ربع بعد که اروم میره تا ببینه چه خبره یه فرشته کوچولو می بینه که لالا کرده وهزار تا بوسش می کنه.البته شکلاتم شبها چند بار بیدار میشه تاشیر بخوره ولی اصلا چشمهای نازشو باز نمی کنه تا مبادا مهتاب خانوم وستاره ها بادیدن یه جفت چشم خوشگل ویه نگاه ناز نتونن از رادین دل بکنن و تا همیشه اون بالا بمونند و  شب هم تا همیشه با قی بمونه و وقتی چشماشو باز می کنه خورشید خانوم هم بدوبدو خودشو می رسونه تا چشم های تیله ای جیگملی من رو ببینه و یه صبح و روز خوب دیگه شروع میشه.

 فرشته ی کوچولوی من خیلی دوست دارم.