رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

حسابی بزرگ شدم

1391/4/13 14:06
3,055 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خاله ها و دوستهای مهربون و گلمون،من و رادین همتون رو خیلی خیلی دوست داریم و هر وقت دلمون میگیره یا خسته میشیم  میاییم و مهمون خونه های مجازیتون میشیم تا با دیدن نی نی های نازتون و خوندن مطالبتون شاد بشیم.

خاله جونی ها من تو این مدتی که مامانی کمتر وقت می کرد برام بنویسه کلی کارهای جدید یاد گرفتم و حسابی بزرگ شدم و این رو میشه تو کارهام و اعمال و رفتارم مشاهده کرد.

اول از همه بهتون بگم که شدم 6 دندونه دوتا مروارید دیگه هم  رو لثه هام جوونه زدند که البته الان کاملا اومدند بیرون و دیده میشند،مامانی صبح روز شنبه 27 خرداد  دید که رو لثه  پایینم کنار دوتا دندون پیش دوتا مروارید دیگه هم جوونه زدند و جالب اینجاست که این دفعه مامانی رو اذیت نکردم.الان دندونام کاملا مشخصا و دیده میشند و من تو امر خطیر گاز گرفتن حسابی ماهر شدم طوری که مامانی هر وقت بهم شیر میده نگرانه که مبادا گازش بگیرم.

خبر دوم این که من به طور مستقل و بدون کمک گرفتن از کسی راه میرم اون هم نه چند قدم بلکه دارم راه پیمایی میکنم و درست از روز 2 تیر شروع کردم به راهپیمایی به طور مستقل و تازگی ها هم تصمیم گرفتم که بدوام فخاله ها خیلی قدم هام رو محکم و استوار بر میدارم طوری که اصلا زمین نمی خورم.

اواز خون شدم در حد پاپ استار طوری که تا قدم از خونه می زاریم بیرون شروع می کنم به خوندن و گاهی هم یه دستم رو میزارم زیر گوشم و با صدای بلند می خونم.

رقاص شدم اون هم چه رقاصی و اگه کسی در حین رقصیدن من توجهی به من نکنه یا دست نزنه حسابی شاکی میشم.

با لیوان بزرگتر ها خودم به تنهایی اب می خورم و سعی می کنم که رو لباسم نریزم و تا حدودی هم موفق میشم تازه از دسته ی لیوان میگیرم و اب می خورم.

هر کسی رو دوست داشته باشم می بوسمش ، ولی دیگه دستم برا مامان رو شده و هر کسی رو که می بوسم بهش هشدار میده که نزاره بوس سوم رو بکنم،می دونین چرا چون بوس اول رو که می کنم احساسات طرف برانگیخته میشه و بوس دوم باعث جلب اعتمادش میشه و در بوس سوم کار خودم رو میکنم یعنی گاز گرفتن در حد کندن گوشت طرف مقابل.

مامانی وقتی بهم میگه رادین بیا و بوس بده می دوام طرفش و لپهای گلیم رو می چسبونم به لبهای مامانی و اگه از دست کسی ناراحت باشم برای این که ناراحتیم برطرف بشه موقع خواستن بوس دست و پام رو جلو میبرم تا ببوسند و مامانی بهم میگه سلطان رادین.

منظورم رو به مامان و بابا می فهونم و خیلی چیز هارو با اسمشون صدا می کنم البته مامانی منظورم رو می فهمه،مثلا به اب میگم دو دو دو که ترکیش میشه سو ،به مامانی جون میگم ماجو  و به بابایی جون هم میگم با جو اسم دایی هادی رو به خوبی تلفظ میکنم و به دایی امیر میگم دای دای،اگه چیزی باب میلم نباشه محکم و قاع می گم no  و اگه دوستش داشته باشم با خنده ای مستانه میگم بله بهبه .

وکلی کارها وشیطونی های دیگه که مامانی بعدا میاد و براتون مینویسه

برا دیدن عکس های یه ووروجک شیطون دنبالم بیایید ادامه مطلب

Baby biker

طبق روال هر روز دارم اب بازی میکنم

این در قندونه و من زدم و شکوندمش اون هم درست لحظهای که مامان از کار خونه فارغ شده بود و می خواست کمی استراحت کنه،البته زیادم تقصیر من نبود چون فرشهامون رو شب قبلش بابایی جمع کرده بود و فرستاده بو قالی شویی همین که در قندون از دستم افتاد یه صدای خوبی داد و پشت بندش مامانی هم من رو سریع برداشت و انتقال داد به سمت دیگه خونه

نادم و پشیمون دارم به کاری که کردم فکر میکنم

با تعجب دارم به تلاش مامانی برای جمع کردن خرده شیشه ها نگاه می کنم

داشتم می رفتم به مامان کمک کنم که ندا امد،رادین همون جا بمون و من درجا میخکوب شدم و چسبیدم به مبل

کمک های من به مامانی تمومی نداره و همین که در ظرفشویی رو باز میکنه بدو میرم تا بهش کمک کنم اخه هر چی باشه بلاخره بابا که نیست من مرد خونه هستم و باید کمک حال مامانی باشم

البته بیشتر عاشق اینم که با پره ظرفشویی بازی کنم

این هم از شیطونی جدید که تا در یخچال باز میشه سر و کلا من هم برای یافتن خوردنی پیدا میشه

این عکسها هم مربوط میشه به چهار شنبه گذشته که همه ی بر و بچ رو جمع کردم و بردمشون شاه گلی تا هم بازی کنند و با زیبایی های شهر ما بیشتر اشنا بشند و مامانی هم زحمت کشیده بود و شام سالاد الویه درست کرده بود که بعد از گشت گزار و بازی حسابی چسبید

من و مامانی جلو در ورودی شاه گلی که این قسمت شاه گلی  به همت، پشتکار و تلاش بابا و گروهش ماه گذشته افتتاح شد 

من و مامان زیر درخت توت تو کارخونه ی بابا احد(جمعه رفتیم کارخونه و حسابی بهمون خوش گذشت و کلی توت و زرد الو و گوجه سبز خوردیم و جای همتون رو خالی کردیم مخصوصا موقع خوردن گوجه سبز ها مامانی گفت کاش خاله مریم مامان محیا یکی از دوست های وبلاگیمون هم این جا بود)

بابایی داشت توت می خورد و به من نمی داد و من غضبناک نگاهش می کردم

ای وای برگ توت رفت تو گوشم

بابا و مامان داشتند بازی می کردند که خودم رو رسوندم و راکت رو از دست مامانی گرفتم و دارم به بابایی میگم که بره اون گوشه بایسته تا شروع کنیم

خوب حالا دارم خودم رو اماده می کنم تا یه بازی خوب ارائه بدم

1 2 3 حالا بازی شروع شد

بعد از یه حموم حسابی تیپ زدم و می خوام سوار ماشینم بشم و برم سر قرارم(لباسی رو هم که تنم هست خاله سعیده دوست مامان و مامان خواهر شیریم برای تبلکم اورده البته تنها این نیست و چند دست لباس دیگه هم برام اورده)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مانی محیا
13 تیر 91 14:56
آفرین پسر گلی...چه کارهای خوبی یاد گرفته. عکس عروس چشم آبیتو تو پست دهه تیر خودم گذاشتم. دیدی؟ راستی بابای محیا مدیر تولید یه کارخونه صنعتیه که داره جمع میشه اونهم عن قریب کارشو از دست میده و واسه همین ناراحته. دعا کن براش. واسه همین نمیاد عروسی


مرسی خاله جون بله که دیدیم دستتون درد نکنه،برا باباییتون هم دعا می کنیم از روی محیا جون ببوسید
مامانی وروجک
13 تیر 91 16:14
سلام عزیزمن.خوبی؟واااااااااااای کلی از طرز بوسیدنت خندم گرفته ناقلا!6 دندونه شدنت مبارک.دامنه لغاتت که عالی زیاد شده!خوشگل خان یه دونه ای پسر‍!


سلام خاله گلم حاضرم شما رو م ببوسم شما چی حاضرین تا لپهاتون رو در اختیار من بزارید
مامانی وروجک
13 تیر 91 16:19
شیطونک اون عکس اخری شبیه بچه مثبت ها شدی که اصلا به تیپ های دیگه ت نمیخوره!ولی اون مدلی هم خوردنی هستی


ممنون خاله تو اون عکس مامانی چون موهام خیس بودند شونه کرد و چسبوند به سرم و شدم تربچه نقلی
مامان طاها
13 تیر 91 16:43
آفرین به این پسر باهوش و زرنگ.


و صد افرین به طاها گلی خوشگل
مامان طاها
13 تیر 91 16:43
قدمهات استوار عزیزه خاله.


ممنون خاله جون
مامان طاها
13 تیر 91 16:44
چقدر بچه ها شبیه همن خدای من.


بله عزیزم همشون عین هم و پاک و دوست داشتنی
الهه مامان روشا جون
14 تیر 91 1:48
سلام نگین جون .ممنونم که به روشا گلی رای دادی.
واسه رادین خودم که کلی کار جدید یاد گرفته.
دندون نوتوم مبارک خاله جون.


خواهش می کنم رای که قابل روشا جون رو نداره ما حاظریم به روشا جون هم بدیم از روی ماهش ببوس
همسرم، همه ي هستي ام
14 تیر 91 8:32
پسر گلم حسابي بزرگ شده. فداي خوشگلياش و جيگرياش. جيگر طلاي خاله.


مرسی خاله جون خدا نکنه ،خاله خیلی دوستتون داریم و می بوسیمتون
مامان ساینا
14 تیر 91 8:49
وای خاله خیلی تو ماهی. خدا حفظت کنه. خیلی هم شیطونی ها. همیشه خوش باشی عزیزم


مرسی خاله جون با چشمهای ماه و خوشگلتون می بینید،بله یه ووروجک شیطون بلا هستم
همسرم، همه ي هستي ام
14 تیر 91 10:51



مرسی خاله مهربونم ،هزارتا بوس ابدار برای شما
مامان پارسا جیگر
14 تیر 91 10:59
ای جان قربونت برم که شیطنت از اون چشمای خوشگلت می باره


خدا نکنه خاله جون از روی پارسا جون ببوسید
نایسل
14 تیر 91 18:53
دندونات مبالکککک خاله خاله ها راه میریییییییییییییییییییییییییییی مرد شدیییییی
ای ول قربونت صدات بشم آواز میخوتییییی



خاله مهربونم می خوایید بدو بدو بیام پیشتون و از اون بوسهایی که مامان نوشته از لپتون بکنم
نایسل
14 تیر 91 18:54
حسابی مرد شدی چه همه کار باهوشم من


ممنون خاله جون خوبم
نایسل
14 تیر 91 18:55
عزیزز دلم عکساتم خیلی ناز بودن ماشالا هزار ماشالا


مرسی خاله نانازم
نایسل
14 تیر 91 18:57
عزیز دلم یه چیزی میگم ناراحت نشی
بچه یکی از دوستامون
خوشش می اومده بود از
یخچال همش میرفت خودشو میزد بهش که سرد بود
یه سری مامانش هواسش نبود داشته با تلفن حرف میزده
میره تو آشپز خونه میره
دماغشو میزنه به یخچال بعد خشک شده بود بچه به خاطر برق یخچال مامانش کباب شد
خیلییییییییییییییییییییییی داغون شدن
مراقب پسرت باش خطرناکه من اصلا دیدم دلم ریخت پایین الان یحچال منم دستش برق داره یکم بازوم بهش میخوره میسوزه
مراقب این عشقت باش


قربونت بشم که اینقدر به فکر رادینی مرسی از راهنماییت به روی چشم
parisa
14 تیر 91 20:42
negin jan kheili khoshal shodam.pesaret kheili eshghe,kheili dusesh daram,khoda hefzesh kone barat(bebakhshid man farsi type mikonam,nemidunam chera keyboardam farsi nemishe!!!)


قربونت بشم شما هم نهایت عشقی خاله جون،عزیزم راحت باش به هر زبونی که تایپ کنی ما با زبون دل نوشته هات رو می خونیم
khahare elisa
15 تیر 91 0:00
ماشالا چه پسره باهوش و نازی چه بزرگ شده
مامان بهراد
15 تیر 91 16:59
ماشا الله پس بگو این عروسک به کی رفته... عین مامانش خوشگل و ناز واسه جفتتون اسپند دود کنید ........
متین مامی ایلیا
15 تیر 91 18:12
الهیییییییییییییییییییییییییییییییییییی که من قربونت برم باهوش جونم
عمه جونی
17 تیر 91 14:47
عمه جونی فدای چشای قشنگت دندون جدیدت هم مبارکه حسابی داری آقا میشی عزیزه دلم
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
19 تیر 91 5:34
مثل هميشه عالي بود عزيزم. ماشااله به خوشگل و ناناز خودم. راستي نگين جون ببخشيد من يه كم دير به دير ميام آخه دارم روي پايان نامه ام كار ميكنم و احتمالا تا پايان شهريور يه كم كمتر بتونم بيام پيشتون. يه وقت ناراحت نشي خواهر. هميشه به يادتون