عمه جون لنگه کفشم کو؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
پنچشنبه عصر قرار بود با سپید بریم بیرون تا برا مامانش کادوی روز مادر بگیره وقتی سپید اومد بابا که دید ما داریم حاضر میشیم و وقتی فهمید برای چه کاری داریم میریم بیرون خواست تا اگه مزاحممون نیست همراهمون بیاد و من هم خدا خواسته قبول کردم و 4 تایی رفتیم بیرون و خیلی هم خوش گذشت و سپید هم با کمک من و بابایی برا مامانش یه جفت کفش خوشتل خرید ،.وقتی داشتیم بر می گشتیم سمت خونه عمه جون به سپید زنگ زد و گفت همونجا وایسید که من هم رسیدم و شما همش بازی گوشی میکردی و جدیدا هم یاد گرفتی تا کمی گرمت میشه شروع می کنی به در اوردن کفش و جورابت و بازهم این کار رو کردی و من برای این که کفشت رو به دهنت نزنی و یا رو زمین نندازیش گذاشتم پشت کالسکه ات و منتظر عمه شدیم تا بهمون رسید وقتی عمه اومد من و بابا شما رو سپردیم به عمه اخه وقتی عمه جونی شمارو می بینه دیگه اجازه نمی ده ما نزدیکت بشیم و میگه که تا لحظه ای که من هستم خودم نگهش می دارم،خلاصه که من و بابا جلو جلو می رفتیم و به پیشنهاد بابایی رفتیم سمت طلا فروشی ها که من حدس زدم بابایی برای چه کاری من و کشونده اونجا مخصوصا که مدام ازم می پرسید که از کدوم انگشتر خوشت اومده بود؟؟؟؟؟!!!!!!!! (اصلا هم تابلو نبود) ولی وقتی چیزی خریده نشدم یه کوچولو ناراحت شدم.و داشتیم بر میگشتیم سمت خونه که سر کوچه عمه شما رو تحویل ما داد و از ما جدا شدند و بابایی هم داشت از سوپر خرید می کرد و من و شما بیرون بودیم که من متوجه شدم که لنگه کفش شما نیست و از بابایی پرسیدم و گفت که من برش نداشتم و مسیر امده رو رفت تا اگه اونجاها افتاده باشه برش داره ولی لنگه کفشت گم شده بود.
من خیلی ناراحت بودم چون اون کفشهات رو دوست داشتم و با اکثر لباسهات میشد ستش کرد و از همه مهمتر ست لبسهای عیدت بود ولی خوب فدای سرت،چون ناراحت بودم بابایی دلداریم می داد و میگفت که براش کوچیک شده بودند و می خواستم یه جفت دیگشو براش بخرم اخر سر هم برای این که ارومم کنه گفت اگه جای مامان محیا بودی که باباییش کفشهاش رو به یکی دیگه بخشیده بود چیکار می کردی
(قابل توجه مریم جون مامان محیا خوشگله)
پ.نبا این که ان روز هیچ خریدی چه از طلا فروشی چه جای دیگه نشد مبنی بر این که شاید کادوی روز زن و مادر برای من باشه ولی دیشب بابایی بهم یه کادو خوشتل داد همونی که خیلی دوستش داشتم و نشونش دادم .