رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

با تو هر روزم جشن و عروسیه

1391/2/23 20:31
1,616 بازدید
اشتراک گذاری

جیگر طلا دیروز عروسی دعوت بودم ولی به خاطر شما گل پسری نتونسمت برم،اخه جایی و کسی نبود که شمارو بسپارم بهش و خیالم راحت باشه،مامان مهین اینها که رفته بودند پیک نیک و عصر دیر اومدند و بابایی هم نمی تونه بیشتر از نیم تا یه ساعت شمارو نگه داره و خونه اقا دایی هم خواستم ببرمت ولی بعدا فکر کردم عصر جمعه شاید بخوان برن بیرون و اگه من بهشون بگم که می خوام شمارو ببرن و بزارم اونجا برنامه شون رو بهم بزنم ،شما رو هم که نمی تونستم همراهم ببرم چون می دونستم که اذیت میشی اخه دوست نداری زیاد تو بغل باشی و اگه می بردمت می خواستی به همه جا سرک بکشی و چون نمی زاشتمت اذیت می شدی پس ترجیح دادم پا رو دلم بزارم و بمونم خونه و پیش شما.

خلاصه که گلم با این که خیلی دلم می خواست برم ولی شما مهمتر از دلم بودی و هستی و نرفتم و موندم خونه و به کار های عقب افتادم رسیدم ،دست بابایی هم درد نکنه که تو بالکن بساط کباب رو روبراه کرد و حسابی بهمون خوش گذشت و شما تو بالکن کمک بابایی می کردی.

با این که عروسی نرفتم ولی با تو و در کنار تو هر روز تو جشن و عروسیم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

بابای ملیسا
23 اردیبهشت 91 22:28
ضمن عرض تبریک به خاطر روز مادر ، وبلاگ ملیسا خانم با عکسهای جدیدش به روز شد . خوشحال میشم سر بزنید و با نظرات قشنگتون وبلاگ ملیسا رو مزین کنید
آسمان را گفتم :
می توانی آیا
بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه
روح مادر گردی ؟
صاحب رفعت دیگر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !!!
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم !

خاک را پرسیدم :
می توانی آیا
دل مادر گردی ؟
آسمانی شوی و خرمن اختر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم !

این جهان را گفتم :
هستی کون و مکان را گفتم :
می توانی آیا
لفظ مادر گردی ؟
همه ی رفعت را
همه ی عزت را
همه ی شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت و شوکت و شان کم دارم !
عزت و نام و نشان کم دارم !

آن جهان را گفتم :
می توانی آیا
لحظه ای دامن مادر باشی ؟
مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم !
آنچه در سینه ی مادر بوُد آن کم دارم !



ممنون از کامت بسیار زیباتون
مامان آرینا موفرفری
24 اردیبهشت 91 1:18
سلام عزیزم وقتی مادر می شی پا رو دلت و خواسته هات می ذاری با اینکه می تونی هر کاری انجام بدی ولی دلت بهت اجازه نمی ده.انشااله داماد شدن رادین جونم.وای یه لحظه رادین جونو تو لباس دامادی تصور کردم واااااااااااااااااااااای که دلم ضعف رفت براش.


قربونت بشم که راست گفتی بله برای این که مامان خوبی بود باید پا رو دلمون بزاریم،ایشاالله عروس شدن ارینا جون،وای که چه عروس ماهی بشه
مامان خورشيد
24 اردیبهشت 91 9:12
الهي هميشه در كنار هم شاد باشيد. الهي از هر روزتون جشني بسازيد.
كار خوبي كرديد كه نرفتيد. برخلاف خيلي ها كه معتقدند عروسي براي بچه هاست من فكر مي كنم فقط اذيت مي شن و بيشتر اوقات مريض مي شن و تا دو سه روز بعد عروسي هم بي تابي مي كنند.


ممنون همچنین،وای از دستاین خیلی ها که عروسی رو هم به کام خودشون تلخ می کنند هم برای صاحب مجلس
ilijoon
24 اردیبهشت 91 15:42
به افتخار ماماني فداكار هورااااااااااااااااااا



مرسی عزیزم