رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

پسملی باهوش من

1390/12/23 11:52
1,079 بازدید
اشتراک گذاری

جوجوی با هوشم قربون این هوشت بشم که کنترل رو از گوشی تلفن بی سیم تشخیص می دی اخه کنترل و گوشی تلفن ما خیلی شبه هم دیگه هستند وقتی گوشی رو رو زمین می بینی ور می داری و می بری سمت گوشت و می گی دد و هر موقع هم که کنترل رو برمی داری می گیری سمت تلوزیون و هی تکونش می دی و دکمه هاش رو فشار می دی که یعنی داری کانال هارو عوض می کنی و وقتی کانال عوض میشه چه ذوقی می کنی.

فدات بشم که هر جا گیره سر مامانی رو می بینی برش می داری و می یاری و می خوایی که بزنی رو موهای مامانی.

کفش هاتو دستت می گیری و با هر زحمتی شده می خوای پات کنی واخر سر هم که می بینی نمی تونی میگیای ی دیر ( به ترکی یعنی گییدیر،که فارسیش میشه بپوشون) لباس های بیرونت رو مییاری و نشونم می دی و می گی ددر.

شونه ات رو بر می داری و می کشی رو موهات و بعد میری جلو اجاق گاز که شیشه اش اینه ای یا جلوی اینه اتاقت و به خودت نگاه مکنی و می گی به به

هر وقت ظرف غذات رو تو دستم می بینی دستاترو به هم می زنی و می گی به به البته با تاکید

وقتی تلفن یا موبایلم زنگ میزنه می دویی می ری پیششون و من که جواب می دم می خوایی که گوشی رو بدم تا شما هم صحبت کنی و اگه بابا یا مامانی جون اینها باشن  فوری می گی گاگا.

هر وقت از راه پله صدای پا بیاد سرت رو به سمت در برمی گردونی و خوشحال میشی که یکی داره می یاد.

چند روز پیش که می خواستم لباس هارو بزارم تو ماشین تا بشوره همه ی لباس هارو ریختم جلوی ماشین لباسشویی و چون تعداد لباس های شما هم زیاد بود با مینی واشت نشستم اوردم تا اون هاروهم بندازم تو لباس شویی ، وقتی لباس هارو دسته بندی می کردم ازت پرسیدم اول لباس های شما رو بشورم یا بابایی رو و خم شدی یکی از پیرهن های بابایی رو برداشتی و نشونم دادی و گفتی دد.

فدات بشم مهربونم که هر وقت سرم رو می زارم رو پاهای کوچواوت خم میشی و می زنی به پشتم و می گی یالا یالا یعنی لالا.

وقتی من کتاب می خونم شما هم هوس مطالعه  می یاد سراغت و می خوایی که کتابی رو که دستمه بدم بهت و من هم اول یکی از کتابهای شمارو برمی دارم که مثلا دارم می خونمش و شما ازدستم می گیری و دمر دراز می کشی رو زمین و کتاب رو ورق می زنی و با دقت نگاهش می کنی و زیر لب هم یه چیزی می گی که یعنی سخت مشغول مطالعه هستی. 

وقتی ظبط رو روشن می کنم میری جلوش وای می ایستی و دست و پاهات رو تکون می دی و کمی که من ازت فاصله گرفتم خودت با اجازه ی خودت صدای ظبط رو بلند می کنی و می خندی و وقتی که می بینی دارم میام که کمش کنم با روروئکت میری و جلوش وای میستی که نزاری صداشرو کم کنم دیروز هم که دیدی با کنترل  کمش کردم کنترل رو هم از دستم گرفتی و تو صندلی روروئکت و بین شکم و صندلی قایمش کردی.

وقتی می برمت حموم سر دوش رو از دستم می گیری و رو تنم اب می پاشی و بعد با دستهای توپولیت می کشی رو بدنم که یعنی داری من رو میشوری و بعد هم اب رو با دستهات میگیری و اروم دستهات رو باز می کنی و همین که می بینی دستهات خالی زمین رو نگاه می کنی و یه چیزی از سر عصبانیت زیر لب میگی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامانی وروجک
23 اسفند 90 16:46
الهی فدات شم خاله جونی که اینقدر باهوشی و کارای جالب میکنی خوشگل بلا!


خدا نکنه خاله جون ممنون که به ما سر می زنید
مامان نسترن
24 اسفند 90 14:52
نفس خاله...فدای شما که اینقدر شیرینی


خدا نکنه خاله جنم که اینقدر مهربونید
خاله مهسا
24 اسفند 90 20:09
چه پسمل باهوشی داری نگین جون خدا حفطش کنه از طرف من یه عالمه بوسش کن مثل رادین عسلی خودمون دوسش دارم


سلام ممنون عزیزم رادین هم شمارو می بسه ما هم رادین شمارو مثل رادین خودمون دوست داریم
متین مامی ایلیا
28 اسفند 90 22:15
ماشالا بهت خاله جونی نگین جون مدام براش اسپند دود کن