عکسهای فندق کوچولو
سلام،این چند روزه تا می خواستم عکس های رادین رو بزارم اینترنت قاط می زد تا این که دیشب کلا قطع شد و من هر کاری کردم نتونستم دوباره وصل بشم امروز صبح هم با شرکت سرویس دهنده تماس گرفتم و گفتند مشکلی نیست تا این که بعد از کلی کند و کاش دیدم مشکل از کامپیوترم و اینترنت هیچ مشکلی نداره و این جناب کامپیوتر هستند که هوس ویندز جدید کردند.این هم چند تا از عکس های رادین البته با تاخیر.
ساعت 6:30صبح روز شنبه توی قطار،کم مونده رادین چشم تیله ای برسه به تهدان
خونه ی خاله ایم و گوشی مامان داره اخرین نفس هاشو می کشه چون چند لحظه بعد به دست توانای من(رادین)نابود خواهد شد
صحبت کردن اجازه نمی ده که خانوم ها پاشن و غذا درست کنند باید خودم دست به کار شم
قربون چشمهای نازت بشم عروسکم
اینجا حاظر شدم تا همراه مامان برم خونه ی پدوین خاله(خاله بابا فرهاد)
پسر خاله شدم(نفت می خوای،نون بگیرم،اب بیارم،خوب مگه چی یه)
و این هم مراسم پشمک خورون من
بعد از مراسم پشمک خورون که رفتم حموم البته مامان می خواد اول پشمکهایی که به سر ، دست و پا م چسبیده رو تمیز کنه
این جا هم خونه ی عمو حمید (عموی بابا)
این ها هم عکس های جشن هشت ماهگیم هستند
به به عجب کلاهی ،حالا این کلاه رو سر کی بزارم
کسی پیدا نشد پس میزارم سر خودم تا سرم بی کلاه نمونه