اولین حرکت تاکتیکی من
دیشب دوست افسر جون همراه دختر و نوه ی کوچولوشون که یک ساله و سه ماه هست اومده بودند دیدن سپیده و عمه جون زنگ زد و من ومامانی هم رفتیم اونجا همین که رسیدیم من چشمم افتاد به نی نی دخمله و گل سرش و شروع کردم به شیرین کاری و دلبری تا بتونم به نی نی دخمل نزدیک بشم ،مامانی من رو برد نزدیک نی نی و همین که اعتماد همه رو جلب کردم در یک چشم بر هم زدن با یه حرکت تاکتیکی و انفجاری گل سر نی نی رو از سرش کندم و بهش ندادم البته هنوز کارم تموم نشده بود و می خواستم پوتین های نی نی رو هم از پاش در بیارم که مامانی اجازه نداد و نی نی شروع کرد به گریه و پاشودند که برن و همه می گفتند پسر که پسر داره به دخمل ها زور می گه ولی من زور گو نیستم فقط از گل سر نی نی خوشم امده بود و به شیوه خودم ازش گرفتم تا نگاهش کنم.