رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

دادین اومده

1392/7/13 16:44
2,722 بازدید
اشتراک گذاری

                          

سلام ما برگشتیم و دلمون براتون حسابی تنگ شده بود، تو این مدتی که نبودیم سرگرم مهمونی و عروسی بودیم و از بس عروسی رفتیم که عروسی زده شدیم.

10 روزی هم رفته بودیم ارومیه پیش مامان جون اینها و اونجا هم بازم عروسی و مهمونی رفتنمون به پا بود و از وقتی هم که اومدیم خونمون کارگر اومده بود تا با کمک مامان گیگین ( رادین به نگین میگه گیگین) خونمون رو دسته گل کنند و دیروز همه ی کارها به سلامتی تموم شد.

تو این مدت اتفاقات زیادی رخ داده که مهمترینش رفتن دایی هادی برای ادامه تحصیل و اخذ مدرک phd . با این که همه خوشحال بودیم که دایی بعد از کلی زحمت تونست به اون چیزی که لایقش بود و می خواست برسه ولی از طرفی هم دوری ازش برامون سخته و لحظه ی رفتن هممون گریه می کردیم. الان هم خیلی خیلی دلمون براش تنگ شده.

راستی خاله ها من دیگه کامل حرف میزنم و با هر جمله ای که میسازم و هر کلمه ای که میگم قند تو دل مامانیم اب میشه و هزار بار قربون صدقم میره

این عکس رو مامانیم تو عروسی ازم گرفته 

 

حباب بازی یکی از بازی های مورد علاقه من که با مامانی گیگین بازی می کنیم 

 چایی میل دارین، یه روز که مامان دید خیلی علاقه دارم چایی بریزمد دوتا لیوان پلاستیکی بهم داد تا خطر شکستن لیوان نباشه ولی بعد دید میرم پای سماور و تو این موقع بود که یادش افتاد سماور بچه گیهای خودش رو بیاره و بده تا من باهاش بازی کنتم بدون این که خطری تهدیدم کنه

 یه خونواده ی خوشبخت که رفته بودند پیک نیک

 این ها کارتهای صد افرین هستند که من خیلی دوستشون دارم و هر روز با مامان باهاشون بازی می کنیم و شب هم بابا ازم امتحان میگیره و من هم همیشه بیست میشم اخه همشون رو یاد گرفتم

 یه روز که مامان بهم گفت وسایلهات رو جمع کن می خوام خونرو مرتب کنم یکی دو بار که اسباب بازیهام رو بردم به اتاق دیدم خسته میشم و یه فکر بکر کردم و کامیونم رو اوردم و هرچی داشتم بارش کردم و یه باره بردم تو اتاقم و مامانی چه ذوقی کرد از این خوش فکری من

 این مدلیش رو دیده بودین

 بعد از خوردن نهار البته با هزار مصیبت ( اخه یه کوچولو بد غذا هستم) دارم خدارو به خاطر نعمتهاش شکر میکنم

 این ها هم مربوط به روز رفتن دایی جون که صبح ساعت 6 روز 28 شهریور تو فرودگاه گرفتیم

 چه لحظه های سختی بود لحظه های خدا حافظی، مامانی جون و مامانی همش گریه می کردند و دایی برای این که بقیه ناراحت نباشند به زور خودش رو کنترل کرده بود

 راستی 10 مهر تولد بابا احد بود و این هم کیکی که براش خریده بودیم، بابا احد مهربون تولدت مبارک

 

 من دارم شمع هارو میزلرم رو کیک

 این هم نتیجه ی کارم

 من و بابا احد که ایشاالله سالیان سال سایه ی پر مهرش بابای سر ما باشه 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

رضوان مامان رادین
13 مهر 92 19:43
خانومی خیلی کم پیداییت...ماشاا... رادین جونی چه تیپی زده..اقا شده هزار ماشاا... ای جونم رادین منم به رادین میگه دادین
مهسا مامان مرسانا
13 مهر 92 20:38
سلام عزیزم

خوبی؟؟؟

ای جانم ماشاالله رادین جون برای خودش مردی شده

قربونش برم

عزیزم رمز تولد 2 سالگی تا الان رو برات خصوصی میفرستم


سلام قربون دخمل شما که مث یه عروسک ماهه ممنون عزیزم
مامان امیرناز
13 مهر 92 21:35
سلام عزیزم چه فرشته ای شده این اقا رادین کلی بزرگ شده جای داداشی هم خالی نباشه ایشالا شاد باشید


ممنون ،چه میشه کرد باید با دوریش ساخت شما هم همیشه شاد باشید
دخترک
13 مهر 92 21:44
سلام
وااای آقا دادین که از همه ی دومادای دنیا ماه تر شده خودش
موهاشو کوتاه نکنینا
خیلی قشنگه
شبیه بچه خارجیای رو کارت پستاله
ماشالا


عزیزمی گلم می بوسمت
هیراد و عمه لیلاش
13 مهر 92 23:51
فدات بشم عرسک کوچولو ، انشالله همیشه به خوشی باشید
دادین خان انشالله عکسهای دامادیت رو ببینم خاله جون


خدا نکنه خاله جون. دلم براتون تنگ شده بود . ایشاالله
شیما مامان شاهین کوچولو
14 مهر 92 0:44
عزیزززززززززززم چقدر نازی


با چشمهای نازتون می بینید
مانی محیا
14 مهر 92 8:33
عزیزم. سر صبحی اشک و گریه و... خدا بگم چکارت نکنه گیگین. از دل ضعیف ما مگه خبر نداری...دلمون براتون تنگ شده بود. بوووس


فدای دلت بشم خودم می بوسمت از روی دخمل گلت ببوس
جیران بخشنده
14 مهر 92 15:45
یه پسر چه قدر میتونه ناز باشه عاشقتم عزییییزم


ممنون خاله جون ما هم عاشق شماییم
الهام
14 مهر 92 16:43
سلام نگین جون خوبی خانومی ؟؟
ماشالا رادین جون خیلی بزرگ شده . خدا حفظش کنه براتون . از طرف من ببوس این جیگرطلا رو .


سلام ما خوبیم شما چه طور از روت می بوسیم
مامان شايان
15 مهر 92 8:15
سلام ايشالاه هميشه به عروسي و شادي. خوشبختيتون تداوم داشته باشه. رادين خوشكله فدات بشم با اون فكر بكرت. بوووووووووس


سلام همچنین شما هم هیشه خوش باشید
سمیه
15 مهر 92 9:49
قربون دادین خوشگله خودم برم.
نگین جونم بالاخره اومدید؟ دلم براتون به ذره شده بود.
راستی جای داداش گلت هم خالی نباشه. انشاءلله که تندرست و موفق باشند.
دوستتون دارم خیلی زیاد.


سلام بله خاله جون بلاخره اومدیم با کلی خبر
سمیه
15 مهر 92 9:51
پسرم ماشالله ماشالله چه بزرگ شده، قربون موهای خوشگلش بشم، قربون صورت مثله ماهش.


ممنون خاله مهربونم می بوسمتون
مامانه ملیکا کوچولو
16 مهر 92 20:27
ماشالله ماشالله خیلی بزرگ شده خدا حفظش کنه قربون چشماش یشم
نگار(مامان سام)
17 مهر 92 17:05
رادین جونم خیلی خوشگل و خوش تیپی ماشالله.پسر صندلی رو میزاری رو کاناپه که دو طبقه بشه بعد میشینی؟؟!!!!
مامان آنيسا سعيده
18 مهر 92 17:46
سلام عزيزم پسر نازي دارين خدا حفظش كنه عزيزم ميبينم كه شما هم ساكن تبريز هستيد اميدوارم دوستاي خوبي برا هم باشيم
مامان طاها
20 مهر 92 13:55
چقدر ماه شدی تو . خدا نگهدارت باشه. عکسها واقعآ قشنگ بود. مرسی. کلی از دلتنگیهامونو جبران کرد. بوس برای رادین جونی.
عسل و غزل
5 آبان 92 0:35
چه عجب خانومی نگین جونم جای برادرت خالی نباشه ایشالا همیشه خوش و خرم و خوشبخت باشید
الهام مامان محیا
30 آبان 92 18:56
آهان عکسهای خانوادگی رو دیدم پس بگو رادین خان این همه خوشگلی رو از کی داره نگین جون هر دوتون ماهین ماشالله راستی شما اهل تبریزین؟ میبینی چه با دقت همه ی وبلاگت رو میبینم پس لطفا بیا جبران کن