دایی جون دوست دارم

دیروز صبح بعد از زدن واسکن به من ،با مامان رفتیم به سمت داروخانه تا برای من قطره اهن خارجی بگیریم ولی دریغا که به هر داروخانه ای که پا می ذاشتیم  دست از پا دراز تر می یومدیم بیرون حتی دارو خانه ای که مامان مشتری ثابتشه با عرض تاسف گفت که نداریم و خودتون رو خسته نکنید چون دیگه قطره اهن خارجی وارد نمی شه و یا فتنش سخته و مامانی دل شو به نوع داخلی قطره خوش کرد و دیروز و امروز قطره تلخ و دادبه من ومن هم برای اینکه مامانی از این که برای گل پسرش قطره خارجی پیدا نکرده  بیشتر از این ناراحت نشه قطر رو می خوردم تا این که امروز ظهر دایی هادی زنگ زد تا جویای حال من باشه و مامانی بهش گفت که نتونستم برای رادینم قطره اهن خارجی پیدا کنم،و بعد از حدود 45 دقیقه صحبت ابجی داداشی بلاخره مامان گوشی تلفن رو گذاشت سر جاش و امد تا با من بازی کنه تازه که گرم بازی شده بودیم بازم تلفن زنگ زد و با کمال تعجب دیدیم باز هم دایی هادی ،ولی این دفه دایی حرف زد و مامانی هم خوشحال بود وماجرای خوشحالی  این بود که دایی با یه تماس از یکی از همکاراش که داروخانه داره در عزض 5 دقیقه تونست برای من 3 قوطی قطره اهن المانی پیدا کند چیزی که من و مامان دیروز با 3 ساعت تلاش نتونستیم  پیداش کنیم،مامانی هم به بابایی اطلاع داد تا دیگه خودشو خسته نکنه و دنبالش نگرده.

مرسی دایی جونم دستت درد نکنه.خیلی دوست دارم