رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

شیرین عسلی جیگر من

1391/5/8 16:01
1,536 بازدید
اشتراک گذاری

شیرین بودی و شیرین تر شدی  از بس شیرین که به نظرم عسل در برابر شیرین شما تلخه،وروجکم از بس کارهای شیرینی می کنی که دلم برات ضعف میره و وقتی شب میشه و می خوابی میگم خدایا زود تر روز بشه تا رادین بیدار بشه و باهم بازی کنیم و بازم برام شیرین کاری بکنه،وقتی از خواب بیدار می شی از بس می بوسمت که کلافه میشی ولی من که دست بردار نیستم و بهت می گم حق اعتراض نداری چون اینها تلافی اون لحظه هایی هست که خواب بودی و من نتونستم ببوسمت.

پرنس من جمعه شب رفتیم بیرون و شما برای اولین بار با پاهای نازت تو مرکز خرید قدم زدی و با قدومت همه ی مغازه ها و فروشگاه هارو مزین کردی قربونت بشم که کلی ذوق کرده بودی و دوست داشتی جلوی ویترین همه ی فروشگاهها بایستی و نگاهشون کنی،داشتم از خوشحالی و ذوق زدگی حلاک میشدم وقتی شاهد تلاشت برای این که بتونی ویترین مغازه ای رو که قدت نمی رسید رو ببینی بودم اخه نمی دونی چه قد ناناز بودی وقتی از دیوار جلوی ویترین که مث رف بود و جلو اماده بود می گرفتی و باهات رو می زدی زمین و خودت رو پرت می کردی بالا و بعد هم با کمک دستهات خودت رو می کشیدی بالا تا ویترین رو ببینی قربونت بشم که این قد باهوشی و برای رسیدن به هدفت تمام تلاشت رو می کنی.

دیشب برای افطار رفتیم بیرون و بعد این که سوپت رو خوردی و غذای اصلی رو اوردند من یه تیکه کباب بهت دادم و شما داشتی می خوردی و با بچه ای دیگه هم که اومده بودند ارتباط بر قرار کرده بودی و در حین خوردن یه چیز هایی بهشون می گفتی و می خندیدی چون سر گرم بودی من هم مشغول خوردن غذام شدم تا این که شنیدم که مدام میگی gal gal همون بیا بیا به ترکی اولش فکر کردم داری بچه هارو صدا می کنی ولی وقتی سرم رو برگردوندم دیدم خم شدی و با دستت اشاره می کنی و میگی بیا بیا همین که رو زمین رو نگاه کردم دیدم کبابت افتاده رو زمین و داری صداش می کنی که بیاد پیشت ،الاهی قربونت بشم که این قد شیرینی و دوست داشتنی .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

سپیده
8 مرداد 91 19:27
سلام خانمی. لطفا ادرس جشن دندونی و تولد رو برام بزارید. گشتم نبود.


به روی چشم خانوم گل
ghazaleh
8 مرداد 91 19:35
اولین قدمای راه رفتنش مبارک باشه
عزیز همه ماست اقا رادین گل


مرسی خاله جون شما هم عزیز دلی
شادی
8 مرداد 91 23:01
خدایا داشت با کباب صحبت میکرد؟


سلام گلم بله این رادین خان ما داشت با کبابش صحبت می کرد و ازش می خواست که بیاد تو دستهاش
رضوان
9 مرداد 91 0:47
عزیز دلم چقدر شیرین شدی.
شیرین زبون خاله ؟کباب بنمیامد تو دستات


مرسی خاله جون،بله خاله کباب فرار کرده بود و هر چی صداش می کردم نمی یومد پیشم
مینا
9 مرداد 91 1:04
سلام چه پسمل خوشگلی فکر کنم شما هم ترکی ما تبریزیم خوشحال میشم به وب پسرم سر بزنین


سلام خانوم گل خیلی خوشحالم که یه دوست خوب و همشهری پیدا کردم ما هم از تبریزیم و حتما میاییم دیدنتون
یاسمین مامان سورنا
9 مرداد 91 1:39
قربون شیرین زبونیهاش برم من رادین تپلیه خودم
نگین جان کلی ببوسش برام


سلام خدا نکنه خاله جون به روی چشم حتما می بوسمش شما هم سورنا رو ببوسید
مامان ایلیا کاکل زری
9 مرداد 91 16:00
سلام عزیزم دلم واستون تنگ شده واسه رادینمم یه ذره اخه چراعزیزمنو نیاوردی خونه ما ؟؟؟؟؟ببوسمش و یه دل سیر باهاش بازی کنم منم این روزا اصلا وقت نمیکنم بیام پای نت شرمنده که پیام نمیزارم واسه بیماری رادین و خودت خیلی ناراحت شدم خدا روشکر رادین بهتر شده اما خودتم بیخیال از مشکلت نگذر حتما یه دکتر خوب برو اگه لازم شد از شیر بگیرش دیگه رادین واسه خودش اقایی شده نگرونش نباش ایلیا هم هر وقت خونه ایم مدام از من شیر میخواد هر روز میگم فردا میگیرمش نمیتونم ولی خدا رو شکر یه ذره اروم شده از لحاظ شیطنت خیلی دوستتون داریم منتظریم زودی ببینیمتون قوربونت بوسسسسسسسسس گنده واسه خودت ورادین جیگر


سلام گلم من هم دلم براتون یه ذره شده و هر وقت می یومدم وبت و می دیدم اپ نکردی ناراحت می شدم ولی می دونستم که شیطنتهای پرنس ایلیا اجازه اپ کرده بهت نمی ده از روی ماهش ببوس و اگه تونستید حتما بیایید تبریز تا چند روزی رو با هم باشیم ممنون که به فکرمون هستی درد سینه ام هم نسبت به چند روز قبل بهتر شده و قابل تحمل تره از روی ماهتون می بوسم
مهدی کوچولو
9 مرداد 91 21:19
وای خدایا این صحنه رو تصور کردم و یه حس خیلی خوب بهم داد دلم ضعف رفت بگیرم تو بغلم و فشارش بدم کاری رو که با مهدی جونم میکنم ببووووووسیییدششش


سلام مرسی خاله جون من هم دوست دارم شما روبغل کنم و بوس های ابدار رادینی ازتون بکنم
مامان آرینا موفرفری
10 مرداد 91 2:13
من فدات خاله که اینقدر شیرینی


خدا نکنه خاله جون می بوسمتون
همسرم، همه ي هستي ام
10 مرداد 91 10:20
سلام نگين جونم، بهتر شدي عزيزم؟
رادينمو ببوس. دوستتون دارم.


سلام خاله مامانم کمی بهتره البته اگه من اجازه بدم و شیطونی نکنم
مامان مهراد
10 مرداد 91 16:23
یه چند تا عکس از رادین برامون بذار مامانی


به روی چشم
لیلا مامان آرمین
10 مرداد 91 19:29
سلام خاله جون آرمین توی مسابقه وبلاگ کودک من شرکت کرده اگه دوست داشتید یه سری بزنید و بهش رای بدید ممنون میشم.


به روی چشم عزیزم
رادین عشق زندگی
10 مرداد 91 23:30
فدات بشم خاله که انقدر بانمکی اولین قدماتو تو این راه دراز زندگی گذشتی مبارکت باشه ان شالله همیششه این قدما در راه موفقیت امیزی باشه


خدا نکنه خاله جون،مرسی از دعای خوبتون
همسرم، همه ي هستي ام
11 مرداد 91 12:17
مامان نگين جون سلام،بهتري گلم؟رادين جوجو چطوره؟
راستي يه سوال من وقتي اسممو عوض كردم شما چطور فهميدي من كي هستم؟


سلام گلم یه بار هم این سوال رو پرسیده بودی و جواب دادم ،من از رو دلم شناختمت یعنی اول دلم شما خانوم گل رو شناخت ادما دوستهای واقعی شون رو با دلشون میشناسند و اسم ها فقط نشونه هستند تا هر یک از گل هامون رو با اون اسم صداش کنیم
سما
11 مرداد 91 14:28
بهم سر بزنید به دعاتون احتیاج دارم
با تشکر


به روی چشم دیدنتون میاییم و از الان هم براتون دعا می کنیم
متین مامی ایلیا
11 مرداد 91 16:41
اخه توووووووووووووووووووووووووو نفسی رادین جونی


ممنون خاله جون نفس ما هم به شما ها بنده