رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

زود برگرد پیشم

1392/12/1 18:42
2,703 بازدید
اشتراک گذاری

0000137

سلام عشق مامان سلام نفسم سلام جونم

عزیزم اتاهی فدات بشم که دلم برات لک زده و الان که نیستی پیشم خونه بدون حظورت چه سرد و ساکت الاهی من فدات که که از صبح از هر گوشه و کنار خونه عطرت به مشام میرسه و من در نبودتت کلافه و سر در گمم.

پرنس من امروز صبح زود منن با دو ستهای باشگاهم رفتم شاه گلی و کلی بهم خوش گذشت و تا موقعی که بیام خونه شما تنبل ان هنوز خواب بودی ، بیدارت کردم و صبحونت رو بهت دادم تا این که نا ( یعنی عمه نازیلا) اومد دنبالت و با هم دو تایی رفتین تا  لاکپشت شرمن رو برا عید برات کادو بگیره و بعد هم رفتین برا نهار و شما بی معرفت حتی یه تعارف کوچولو هم به من نزدی و با بوس و دوست دارم و بای بای مامانی رفتی دنبال دلخوشیت منم که از نبود شما و تنهایی حسابی کلافه بودم زنگ زدم برم پیش خاله الهام که دیدم مریض ولی تا فهمید تنها هستم اصرار کرد که برم و من هم یه سوپ خوشمزه درست کردم و رفتم پیشش وش گذشت ولی دلم هوات رو کرده بود و حواسم پیش شما بود موقع برگشتن به نازیلا زنگ زدم که هر جا باشی بیام دنبالت ولی گفت راحت خوابیدی و من از دلم نیومد بیام و بیدارت کنم تا کلافه نشی و قراره نازیلا خودش بیاردت خونه و من الان تنها نشستم و در غغیاب شما از شما و برای اینده شما می نویسم تا بدونی حتی یه لحظه حمل دوریت رو ندارم ولی برای این که خوش باشی حاضرم هر کاری بکنم حتی تحمل دوریت البته مقطعی.

عزیزم ببش که تو این چند ماه نتونستم بیام و برات بنویسم اخه کامپیوترم مشکل داشت و هر کاری می کردم به اینترنت متصل نمیشد و تب لت رو هم تا می خواستم دستم بگیرم شما ازم می گرفتی و میگفتی مامانیییییییییی کار دارم  و بهم اجازه نمی دادی تا زدیکش بشم با گوشی موبایل هم خودم حال نمی کنم بیام و نت بزارم و لپ تاپ بابایی هم از بس سرش شلوغه و بابایی ازش کار میکشه که وقتی برا چند ساعت خونست دلم برا لپ تاپ می سوزه و نزدیکش نمیشم تا کمی استراحت کنه .

عزیزم ولی بهت قول می دم تا عید هر روز بیام و برات در مورد کارهات بنویسم ،تو این مدت دلم برا دوست هامونم خیلی تنگ شده که البته با گوشیم بهشون سر میزدم ولی از این به بعد بیشتر میرم پیششون.( ایشاالله)

دلم برات لک زده زود برگرد پیشم

این عکس ها مریوط به دو سه ماه قبل هستش که موهات هم کوتاه بود  نشسته بودی و همراه عروسکت پازل درست می کردی و بهشم یاد میدادی که چی رو کجا بزاره و مدام ازش سوال می کردی که نی نی یاد گرفتی و بعد بهش دست میزدی.

یه روز پستچی در مون رو زد و یه بسته به داد که روش نوشته بود با احتیاط حمل شود تا در جعبه رو باز کردم یه فرشته کوچولو از توش اومد بیرون

مثلا داشتی شام می خوردی که یهویی من و با با دیدیم داری تغیر وضیت می دی و این شد مدل جدید خوابیدن و تلوزیون دیدن

                                                   متحرک تصویر عکس

پسندها (5)

نظرات (0)