رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

جوجه طلای شیطون

سلام خاله های مربون ظهر پنچشنبتون بخیر ما برگشتیم ، البته زیاد تو ارومیه نمندیم و فردای تعطیلات برگشتیم خونمون ولی یه روز بعد اومدنمون از تهران مهمون داشتیم و چند روزی سر گرم اونها بودیم و این بین من هم بیکار ننشستم و حسابی شیطنی کردم ،این روز ها همه ی وقت مامان رو می گیرم طوری که فقط می تونه به کارهای خونه برسه و دیگه نمی تونه بیاد پای نت اخه چند روزیه که خودم  با  اجازه خودم ساعتهای خوابم رو تغیر دادم و ظهر ا بیشتر از نیم ساعت نمی خوابم و شب ها هم بیداری رو به ساعت 1.30 تا 2 نصف شب رسوندم  و صبح ها هم از کله سحر بیدارم اخه دیگه مرد شدم و احساس مسئولیت می کنم و تا بابا پاش رو از خونه می زاره بیرن من هم بیدار میشم طوری که...
5 بهمن 1391

چند روزی نیستیم

سلام تو این روزهای سرد زمستونی دلهاتون گرم گرم باد. ما چند روز نخواهیم بود چون داریم میریم پیش بابایی جون،مامانی جون و داییها ولی تا برگشتیم مامانی بازم براتون عکس میزاره فعلا تا چند روز بای این عکس هام جدید جدیدن و مامان تو این یه هفته ازم گرفته تعدادشون خیلی زیاده و مامان بعد برگشتنمون براتون میزاره . این هارو تقدیم می کنم به همهی دوستها و خاله های خوبمون.من و مامان همتون رو دوست داریم مواظب خودتون باشید ...
21 دی 1391

شیطونی سه شنبه شب رادین

سشنبه شبها ما مهمون خونه ی بابا احد اینها هستیم و  پریشب که از اونجا برگشتیم خونمون  وروجکمون یه شیطونی با مزه و البته خطر ناک کرد.   همین که دره ورودی رو باز کردیم  چون خونمون خیلی سرد بود به علت خراب شدن دکمه ی پکیج بابا زودی رفت بالکن تا بره تو اتاق پکیج و دکمه ی پکیج رو درست کنه تا رادیاتهامون گرم بشه و من هم داشتم جلو درمون رو مرتب میکردم و کفش هامون رو تو جا کفشی می ذاشتم که یه دفعه دیدم در ورودی بسته شد و تا خودم رورسوندم پشتدرشنیدمکهیه وروجک شیطون داره  تو خونه و پشت در می خنده هرچی زنگ زدم و در زدم  بابایی صدای در رو نشنید اخه تو بالکن بود و من با این اوضاع فهمیدم که کم کم باید ...
21 دی 1391

شیطون شیرین زبون

                                          سلام پرنس من، جیگر طلای مامانی وقتی شیطونی می کنی و همه جا رو میریزی به هم بهت میگم رادین کی خونه رو ریخته به هم میگی بابا بعد بهت می گم خوب پس وسایل های بابا رو کی ریخته رو زمین و هر جا پا می زارم cd و کلی وسایل شخصی بابا می مونه زیر پام بر می گردی و با چشمهای تیله ایت زل می زنی تو چشمام و میگی ماما بهت می گم خوب پس یعنی رادین هیچ نقشی تو این بریز به پاش ها نداشته محکم و قاط...
19 دی 1391

یه پرنس باهوش و مهربون

سلام پسملی گلم ،الاهی فدات بشم که هر چی از شیرین کاریات بگم بازم کم گفتم این روزها از بس ناناز و تو دل برو شدی که دلم نمی یاد حتی لحظه ای ازت دور بشم و یکی از دلایلی که کمتر به وبت سر می زنم همین عسل بودن شماست چون می خوام از لحظه لحظه های با تو بودن نهایت استفاده رو ببرم ،گل پسرم با کارهات همرو مجذوب خودت می کنی و همه عاشقت میشند این چند روزه حسابی به مامان حال دادی اخه مامان بد جوری دندونش درد می کرد و دندون پزشک ها هم نمی تونستند تشخیص بدند چم شده و عکس ها هم هی چی نشون نمی داد وقتی درد دندونم می گرفت  شما وروجکم پریشون و با چشم های نگران و پرسشگر می یومدی سراغم و مامان رو ناز می کردی و تند تند می بوسیدی و هر چی به ذهنت می یومد برام ...
17 دی 1391

سرطان سينه = سوتین

قابل توجه خانمهای محترم ''   لطفا بخوانید و تحقیق کنید و اگر هم مذکر هستید به هر مؤنثی که به سلامتیش علاقه مندید بگوید. بسياري از زنان جامعه ما نمي دانند که بستن سوتين به مدت طولاني ارمغاني به جز سرطان براي آنها ندارد. به گزارش گروه ترجمه سامانه خبري سلامت نيوز، براي سالهاي طولاني، اغلب مقالات به دلايلي از عوامل ايجاد کننده سرطان سينه مثل نا مناسب بودن تغذيه ، ورزش نکردن و....... به عنوان عوامل اصلي زمينه ساز اين بيماري که بيشترين ميزان مرگ ومير زنان را در 2 دهه اخيرداشته ،اشاره مي کردند. اين مطالعات قاعدتا بايد قابل قبول باشند ولي خانمهايي که در طرح Linda Mccarthey شرکت کردند، زناني مذهبي ،گياهخوارو ورزشکار بودند که شانسي درد...
9 دی 1391

مامانی دوست داریم

                                               روز های زمستونیتون به خیر،بازم زمستون و کریسمس از راه رسید و مامان نگین من یه سال بزرگتر شد ،اخه املوز لوز تبلک مامان اینگین خودم ، منو بابا از ساعت 12 شب تا الان صد بار لا شاید هم بیستر به مامان تبلیک گفتیم و من همش مامان رو بغل می کنم و می بوسمش ،دیشب برا مامان تو خونه ی عمه نازیلا تبلک گرفتیم البته مامان خودش نمی دونست و غافلگیر شد من و بابا هم نمی دونستیم اخه عمه برا مامان تبلک س...
5 دی 1391

یلدای رادین

سلام ،خوبید ،خوشید خوب خدارو شکر،امیدوارم شب یلدا بهتون خوش گذشته باشهو پاییز خوبی رو پشت سر گذاشته باشید،و از خدا میخوام تا روز های زمستنی پیش روتون پر یرکت باشه و زندگی و ایام به کامتون باشه و دلهاتون تو روز های سرد مث روز های ظهر داغ تابستون باشه. ما که مث پارسال شب یلدا خونه ی بابایی جن بودیم  حسابی بهمون خوش گذشت مخصوصا با بارش برفی که از شب 4 شنبه شروع شده بود و تا روز جمعه هم ادامه داشت یلدامون سفید و برفی شد  حسابی بهمون خوش گذشت ، اقا رادین بازم کلی هدیه گرفت و کلی شیطونی کرد و قالا لی لی خورد، و صد البته حسابی هم رقصید اخه بچه ام حسابی رقاص شده و تا بهشمی گی رادین نانای نانای دستهاش رو می بره بالا و شروع می کنه به ر...
4 دی 1391

یلداتون مبارک

اهالی مهربان و بی ادعای اين مرز و بوم، روزگاری نه چندان دور، در ميان همه سردی و سياهی زمستان، شبی را پاس می ‌داشتند كه پيش از هر چيز نمايشگر انس و الفتی بود كه كودكان سرخوش و بزرگترهای سبك خيال آن زمان، در زير لحاف سنگين كرسي و بوي زغال سوخته زير آنرا حس مي‌كردند. داستان كهنه و دوست داشتني شب‌هاي دوري است كه همه اهالي يك فاميل، آن را به نشانه عشق و صداقت نهفته در دل‌هاي بي ريا، در جمع ساده و مهربان خود نقل مي‌‌كردند سوقات آن روزهاي دور، يادگاري از همه آيين‌‌هاي فراموش شده‌اي است كه امروز در كم رنگ‌ترين وجه خودنمايي مي‌كند. ايرانيان قديم شادي و نشاط را از موهبت‌ها‌ي خدايي ...
28 آذر 1391