رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

عاشقتم عزیزم

من عاشق این عکسم. یه روز که بعد کار خونه یه چایی برا خودم ریختم و برای در کردن خستگی نشستم پای  tv وروجک شیطون بلا هم به تقلید از من خودش رو رسوند و این شد نتیجه ی تقلید کاری که من هم بلافاصله با گوشیم ازش عکس گرفتم.   هر شب بعد این که مروارید های خوشگلش رو مسواک میزنم میره تو تختش و عادت داره قبل خواب براش کتاب بخونم که وقتی قصه تموم میشه خودش کتاب رو ازم میگیره و بوس و بای بای و من از اتاقش میام بیرون  رادین با دیدن عکس های کتابش اون هم تو تاریکی لالا می کنه ...
14 مهر 1392

یه پروژه عظیم

سلام خوشحالم که حال همه ی دوست جونیامون خوبه. چند روزیه تصمیم گرفتم رادین رو از پوشک باز کنم ولی نمی دونم چرا میترسم که نتونم و رادینم هم اذیت بشه. موقعی که می خواستم از شیر بگیرمش هم یه همچین حسی داشتم که عذاب وجدان هم همراهش بود و همش احساس می کردم دارم کار خیلی بدی می کنم ولی تو یه عصر بهاری دل رو به دریا زدم و بعد کلی حرف زدن با دایی که همدم و همراه تمام لحظه هامه و بهم همیشه با صدای دلنشینش و حرف های امید بخشش ارامش میده تصمیم گرفتم و دل به دریا زدم و از شیر گرفتمش و بر خلاف انتظار من و اون چیزی که رادین نشون میداد چون خیلی به می می وابسته بود خیلی راحت با قضیه کنار اومد الاهی فداش بشم از بس که اقاست و ارادش قویه همین که شب به...
14 مهر 1392

دادین اومده

                           سلام ما برگشتیم و دلمون براتون حسابی تنگ شده بود، تو این مدتی که نبودیم سرگرم مهمونی و عروسی بودیم و از بس عروسی رفتیم که عروسی زده شدیم. 10 روزی هم رفته بودیم ارومیه پیش مامان جون اینها و اونجا هم بازم عروسی و مهمونی رفتنمون به پا بود و از وقتی هم که اومدیم خونمون کارگر اومده بود تا با کمک مامان گیگین ( رادین به نگین میگه گیگین) خونمون رو دسته گل کنند و دیروز همه ی کارها به سلامتی تموم شد. تو این مدت اتفاقات زیادی رخ داده که مهمترینش رفتن دایی هادی برای ادامه تحصیل و اخذ مدرک phd . با این که همه خوشحال بودیم که دایی بعد از کلی زحمت تونست ب...
13 مهر 1392

چندتا عکس

چند تا عکس از این چند ماه گذشته برات میزارم که نتونسته بودم برای یادگاری بزارم تو وبت  البته عکس هایی که در نظر گرفته بودم بزارم تعدادشون خیلی زیاد بود که من از هر مناسبت یکی دو تا میزارم  تا بعد که شاید تونستم به مرور همشون رو برات بزارم الاهی فدای تیپت بشم این عکس هارو عید تو عمارت شهرداری ازت گرفتم و از بس خوش تیپ شده بودی که اکثر بازدید کننده های موزه ازت عکس می گرفتند و از ما می خواستند که اجازه بدیم تا خودشون هم کنارت بایستد و باهات عکس داشته باشند این هم مریوط به روز تولدته   ادامه مطلب بازم عکس داریم عکس کیک تولدت که خودت انتخابش کرده بودی و خیلی هم دوستش داشتی و خیلی خیلی هم خوشمزه بود میز شام...
17 شهريور 1392

بعد از 2 ماه 20 روز

سلام جوجه طلای مامان عزیز دلم ببخش که دیر به دیر به وبت سر میزنم  و نمی تونم تمامی لحظه های ناب و تکرار ناپذیر رو برات ثبت کنم گل پسر مامان اخه خودت که خوب می دونی یه مدتیی سرم حسابی شلوغ شده و با این که دلم برای خونه ی مجازی و دوستانمون لک زده ولی نمی تونستم بیام و پای نت بشینم و مطلب برات بزارم ببخشید گلم. عزیزم بلاخره باشگاه رفتن های مامان باعث شد تا بدون این که خودم بخوام و به طور کاملا اتفاقی  مامانت مدرک مربی گری بگیره و بشه مربی خلاصه که این مدت سرم به باشگاه و مربی گری گرم بود و وقتی مییومدم خونه دوست داشتم تمام وقتم رو با شما سپری کنم  روز های تعطیل هم یا می رفتیم سفر یا پیک نیک که از تمام وقتمون با در کنار هم بودن ...
17 شهريور 1392

حال رادینم خوب خوب خوب

سلام یه سلام به گرمی ظهر روز های خردادی امیدوارم که حال همه دوست جونیهامون خوب خوب خوب باشه. ماکه به لطف خدا حالمون خوب و رداینم شکر خدا حلش بهتر شده و دیگه از سرفه ها و قرمزی چشمهای خوشگلش خبری نیست ، بعد این که پیش ده تا متخصص بردمش و همشون یک نظر گفتند که حساسیت و براش یه شربت تجویز کردند که اینجا نتونستم پیداش کنم و باز هم دایی دکیمون( هادی) به دادمون رسید و در عزض نیم ساعت از تهران اون هم یک سوم قیمتی رو که تو داروخانه های اینجا اون هم البته اگه تونستند پیداش کنند برامون پیدا کرد و اورد و رادین بعد خوردن شربت حالش کاملا خوب خوب شد. پسرم این روزها حسابی شیطون و شیرین زبون شده و هر کی پیشش یه کاری میکنه فوری اداش رو در میاره و طور...
27 خرداد 1392

من حالم اصلا خوب نیست

سلام خوبید من که خوب نیستم از این که نمی تونم بهتون سر بزنم ازم دلگیر نشید چون این روزها حسابی کلافه ام و حالم خوش نیست اخه تقریبا یه ماهه که رادینم داره سرفه می کنه و سرفه هاش به قدری شدیده که بالا میاره و من هم حسابی نارحتم تا حالا پیش 6 تا متخصص و فوق تخصص کودکان بردمش ولی همشون نظرشون اینه که سینه و گلوی بچه سالمه و هیچ علائمی مبنی بر سرما خوردگی و عفونت گلو نداره و یه الرژیه که باید دوره ش تموم بشه  خیلی ناراحتم اخه از بس سرفه میکنه که نمی تونه بخوابه و وقتی ازش می پرسم رادینم کجات درد میکنه می گه شیمک و من می دونم که از بس سرفه میکنه که شکمش درد میگیره همه دکترها ازم پرسیدند کسی تو فامیلتون الرژی داشته که من هم گفتم متاسفانه اکثری...
6 خرداد 1392

با خبرهای خوب اومدیم

سلام ما اومدی  درست که دیر اومدیم ولی کلی خبر خوب براتون داریم که مطمئنیم از شنیدنشون شما هم خوشحال میشید. اول از همه بهتون مژده بدم که حال دختر خاله مامان نگین خوب شده و از کما بیرون اومده و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که حالش رو به بهبودی و دکتر هم بعد از چکاب کلی خبرهای خوبی بهمون داد و گفت که بعد از به هوش اومدن نگران این بود که ورم مغزش که بر اثر شدت ضربه بوده باعث فلج شدن یه قسمت از بدنش بشه که خدارو شکر این مسئله هم منتفی شده و فقط ورم مغزش مونده که اون هم به مرور زمان از بین خواهد رفت و ما از این که خدا یه باره دیگه بزرگی و عظمتش رو به رخ همموم کشید و معجزه اش رو نشون داد و دختر خاله مامان رو به بچه هاش و کل فامیل دوباره هدیه داد...
22 ارديبهشت 1392

روزتون مبارک

هرگز صدای مهربانت را که هر شب برایم لالائی می خواند فراموش نمی کنم، همان صدای قشنگی که حالا نیز به تمام دلتنگی هایم پاسخ می دهد و آغوش گرم و مهربانش را پناهگاه تمام دلتنگی هایم کرده است. مادر عزیزم روزت مبارک. خیلی د لم می خواست که به وب تک تکتون بیام و روز مادر و روز زن رو بهتون تبر یک بگم  ولی خودتون که می دونید با شرایطی که دارم نتونستم همتون رو می بوسم فرشته های روی زمین               این هم عکس رادین که داره بهتون تبریک میگه چند تا عکس هم تو ادامه مطلب داریم              &nbs...
11 ارديبهشت 1392